پایگاه خبری فولاد ایران- مرز ایالات متحده و کانادا شبیه هیچ مرز دیگری نیست، زیرا روابط بین دو ملت شبیه هیچ مرز دیگری نیست. بخشهای بزرگی از مرز - از غرب - توسط هواپیماهای بدون سرنشین تحت مراقبت هستند، اما بر خلاف سیمهای خاردار مردم را در بسیاری از نقاط جهان تقسیم می کند. مردم هر دو طرف این مرز به یک زبان صحبت می کنند، هرچند با لهجه های متفاوت. آنها برنامههای تلویزیونی مشابهی را تماشا میکنند، طرفدار تیمهای ورزشی یکسان هستند، همان لایکرا و لباسهای تفریحی را میپوشند، در کشورهای یکدیگر تعطیلات خود را می گذرانند.
کل صنایع مانند خودروسازی کاملاً یکپارچه شده اند و روزانه میلیاردها دلار کالا از مرز عبور می کنند.
وقتی جنگلهای کانادا در آتش میسوزد، آمریکاییها برای کمک پرواز میکنند و وقتی لسآنجلس آتش میگیرد، کانادا هواپیماهای آبی خود را میفرستد. روابط بیش از همسایگی است. حدود 800000 کانادایی به طور دائم در ایالات متحده زندگی می کنند، و هزاران آمریکایی در سمت کانادا زندگی می کنند.
هویت ها تفاوتهای بین کاناداییها و آمریکاییها به قدری کوچک است که خارجیها نمیتوانند آنها را از هم تشخیص دهند، و وقتی آمریکاییها میخواهند ملیت خود را از خارجیها پنهان کنند، که اغلب هم همینطور است، به راحتی به عنوان کانادایی شناخته میشوند.
به گزارش فولاد ایران، هنگامی که آمریکا در سال 1776 شورش کرد، مستعمرات بریتانیا در شمال وفادار ماندند، و کسانی که در مستعمرات آمریکا وفادار ماندند، به سمت شمال به تبعید رفتند. کانادا به عنوان اولین مستعمره بریتانیا که حکومت خود را تضمین کرد، سلطنت و دموکراسی پارلمانی را حفظ کرد و از آنجایی که یک سوم جمعیت آن فرانسوی زبان و کاتولیک بودند، پدران بنیانگذار قوانینی را برای محافظت از تفاوت های زبان، مذهب و سنت های قانونی وضع کردند.
کانادا یک امپراتوری داخلی را بر مردمان بومی اداره می کرد، در حالی که آمریکایی ها یک امپراتوری در خارج از کشور از جمله فیلیپین، گوام و کانال پاناما ساختند. دو قوم که در ظاهر یکسان به نظر می رسند، در اعماق وجود با هم متفاوت بودند، زیرا تاریخ آنها نهادهای متفاوتی به آنها داده است.
کانادا متمم دوم ضمانت حق حمل سلاح را ندارد، بنابراین کانادایی ها نمی توانند درک کنند که چرا آمریکایی ها نمی توانند جنون تیراندازی های دسته جمعی را متوقف کنند. کاناداییها فکر میکنند مراقبتهای بهداشتی با بودجه عمومی یک حق است، بنابراین نمیتوانند از این ایده که آمریکاییها باید کیف پولهای خود را بیرون بیاورند تا وارد بیمارستان شوند، اطاعت کنند.
وقتی کانادایی ها به ایالات متحده نگاه می کنند از خشونت و بی نظمی در آنجا می ترسند، اما به قدرت، انرژی و پویایی آن نیز حسادت می کنند. آمریکاییهای چپ مترقی به شمال نگاه میکنند و «آمریکایی مهربانتر و ملایمتر» را میبینند، در حالی که آمریکاییهای سمت راست، به قول جاودانهی پت بوکانان، «کانوکستان شوروی» را میدیدند، جهنمی از دیریژیسم سوسیالیستی. حامیان ترامپ امروزه کانادا را آخرین سنگر لیبرالیسمی می دانند که زیر بار بیداری فروپاشیده است.
این مسائل بین دو ملت برقرار بود تا اینکه رئیس جمهور بعدی ایالات متحده شروع به زدن نارنجک های دستی لفاظی به روابط کرد. دلیل خوبی برای شروع مشکل او وجود نداشت زیرا کانادا کمترین مشکل او به عنوان رئیس جمهور آینده است. اکنون رئیسجمهور منتخب بهعنوان فریبکار اصلی سیاست جهانی، با ذوق و شوق ورقهای کانادایی خود را بازی میکند. نامیدن نخست وزیر «فرماندار ترودو»، با اشاره به این کشور به عنوان پنجاه و یکمین ایالت، و گفتن اینکه ممکن است به «نیروی اقتصادی» نیاز باشد تا کانادایی ها را به تعرفه ها، تجارت و امنیت مرزها برساند، قطعا زیر پوست کانادا رفته است.
حتی استفن هارپر، طرفدار آمریکاییترین نخستوزیر تاریخ اخیر، میگوید اظهارات اخیر ترامپ شبیه کلمات «یک دوست، یک شریک و یک متحد» نیست. ناراحت کننده است که برای اولین بار پس از جنگ 1812 با شما مانند یک دشمن رفتار شود. ترامپ در همه جا با متحدان دشمنی می کند و در عین حال به ولادیمیر پوتین، شی جین پینگ و کیم جونگ اون که کانادایی ها و اروپایی ها آنها را دشمنان مشترک خود می دانستند، می پردازد.
کاناداییها، مانند اروپاییها، اتحاد خود با آمریکاییها را نه تنها سنگ بنای سیاست خارجیشان، بلکه برای هویتشان قرار دادهاند، اما وقتی ترامپ به اتحادها نگاه میکند، گالیور را میبیند که توسط لیلیپوتیها بسته شده است. او معتقد است که وقتی او به عنوان رئیس جمهور برگزیده شود، گالیور برمی خیزد و طناب های لیلیپوتی را از بین می برد. لیلیپوتی ها به جای اینکه او را به بند بکشند، در یک امپراتوری معاملاتی که هدف هدایتش فقط بزرگ کردن آمریکاست، دوباره به افراد زیردست تبدیل خواهند شد.
تمرکز قدرت آمریکا روی نیمکره خود به ترامپ این امکان را میدهد که دایرههای زیادی را به هم بزند. ترامپ علاوه بر تنظیم مجدد روابط دفاعی، می خواهد از تعرفه ها استفاده کند تا اقتصاد آمریکای شمالی را بیش از پیش تحت کنترل ایالات متحده قرار دهد. برخی ناظران بر این باورند که مقصد، یکپارچگی قاره ای کامل و بدون مرز است. کشوری که جمعیت آن حدود یک دهم جمعیت همسایهاش است، فضای محدودی برای چانهزنی دارد که آن همسایه تهدید به اعمال تعرفههای 25 درصدی بر نفت، گاز طبیعی، مواد معدنی، قطعات خودرو، گندم - همه چیزهایی که کانادا برای آنها ارسال میکند.
سیاستمداران کانادایی تجربه طولانی در جذب مستقیم مخاطبان اصلی آمریکایی دارند و در حال حاضر در رسانه های ایالات متحده به هر کسی که گوش می دهد می گویند که تعرفه های 25 درصدی توسط خریداران آمریکایی پرداخت خواهد شد که یک اثر تورمی اجتناب ناپذیر خواهد داشت. علاوه بر متقاعد کردن، کاناداییها تهدیدهایی از قبیل اعمال تعرفههای متقابل بر آب پرتقال فلوریدا و ویسکی آمریکایی نیز انجام میدهند. اینها چوب بزرگی نیستند.
با توجه به وابستگی این کشور به بازار انرژی ایالات متحده، استفاده از چوبهای بزرگتر، مانند قطع صادرات انرژی، برق آبی از کبک، نفت از غرب، ممکن است به همان اندازه به کانادا آسیب برساند.
اگر آمریکا تصمیم بگیرد که اولویت های دفاعی اش فقط نیمکره است، متحدان قدیمی اش باید از آزادی خود به تنهایی دفاع کنند تمرکز قدرت آمریکا بر نیمکره خود به ترامپ اجازه می دهد، به عبارت دیگر، دایره های زیادی را به هم بزند تا آمریکا را دوباره بزرگ کند.
این واقعیت که گرینلند نمیخواهد مستعمره آمریکا باشد، کانادا نمیخواهد بلعیده شود، پاناما نمیخواهد کانال را پس بدهد، مکزیک میخواهد برای حفظ استقلال خود، و آمریکای لاتین فکر می کند دکترین مونرو مترادف امپریالیسم یانکی است: همه اینها فقط به رئیس جمهور آینده می گوید که او نبردی دارد که ارزش جنگیدن دارد.
اگر آمریکا تصمیم بگیرد که اولویت های دفاعی آن فقط نیمکره باشد، متحدان قدیمی آن باید خودشان از آزادی خود دفاع کنند. در این صورت، کانادا که در یک حوزه نفوذ آمریکا قرار گرفته است، در ابتدا ممکن است احساس امنیت بیشتری کند. ممکن است مایل باشد در دفاع هوایی آمریکای شمالی، ماموریت های نظارتی و بازدارندگی در مناطق مرتفع قطب شمال کمک کند زیرا تغییرات آب و هوایی آبراه های شمالی خود را به روی کشتی های روسیه و چین باز می کند. حتی می تواند از ادغام کاملتر در بازارهای سرمایه و کار نیروگاه در جنوب نیز استقبال کند.
به ناچار، مردم کانادا باید بپرسند، همانطور که بارها در گذشته انجام داده اند، آیا ادغام اقتصادی و امنیتی باید به یکپارچگی سیاسی و از دست دادن حاکمیت ختم شود؟
این احتمال که ترامپ منادی طراحی بزرگ یکپارچگی نیمکرهای باشد، آینده کانادا را به عنوان یک کشور مستقل بار دیگر به یک پرسش زنده و وجودی تبدیل میکند.
منبع: فایننشال تایمز