پایگاه خبری فولاد ایران- آیا ریاست جمهوری دوم دونالد ترامپ واقعاً دموکراسی آمریکا را به خطر می اندازد؟
مفسران بانفوذ نشان میدهند که رئیسجمهور سابق ضعیف تر از آن است که محبوب باشد یا آنقدر «باهوش» نیست که بتواند یک دیکتاتور باشد. اما تاریخ آمریکا فاقد هرگونه سابقه واقعی است و تجارب اخیر کشورهای دیگر نشان میدهد که یک جنبش سیاسی با گرایشهای استبدادی برای بار دوم - به ویژه پس از شکست در انتخابات - بیرحمانهتر و مؤثرتر خواهد شد.
این روند به این صورت است: یک رهبر برای اولین بار یا یک حزب جدید قدرت ملی را به دست میآورد و تنها پس از یک دوره، شکست تلخ انتخاباتی را متحمل میشود. این تجربه اثر رادیکالیزه کننده دارد و حزب یا رهبر مصمم می شود که دیگر هرگز نبازد. هنگامی که حزب برای بار دوم پیروز می شود، به سرعت برای از بین بردن نهادها و قوانینی که می تواند قدرت آن را تهدید کند، تلاش می کند.
به عنوان نمونه، ویکتور اوربان که حزب فیدز Fidesz او دو بار بر مجارستان حکومت کرده است، اولین بار، بین سالهای 1998 و 2002، به عنوان یک محافظهکار اقتصادی متعارف عمل کرد. اگرچه او کمی در هنجارهای دموکراتیک مهار شد، اما هرگز از جریان اصلی اروپا خارج نشد. اما پس از شکست در سال 2002، فیدز هشت سال را در اپوزیسیون گذراند. زمانی که اوربان در سال 2010 به قدرت بازگشت، مصمم بود که دیگر هرگز شکست نخورد. او با تحمیل قوه مقننه، تغییر قوانین صلاحیت رأی دهندگان و تسخیر کمیسیون انتخابات، دادگاه ها و رسانه های دولتی، پیروزی اپوزیسیون را عملاً غیرممکن کرد.
داستان مشابهی در لهستان تحت حکومت قانون و عدالت (PiS) این کشور روی داد. PiS یک حزب سیاسی راستگرای پوپولیست و محافظه کار ملی در لهستان است. رئیس آن یاروسلاو کاچینسکی است. او اولین بار بین سالهای 2005 و 2007 قدرت را در دست داشت، زمانی که بخشی از یک ائتلاف بود و بر نابرابری اقتصادی و ارزشهای سنتی کاتولیک تمرکز داشت. اما پس از برکناری حزب از دولت در سال 2007، یاروسلاو شروع به انتقاد از دشمنان واقعی و خیالی کرد. هنگامی که PiS در سال 2015 اکثریت پارلمانی را به دست آورد، تمرکز خود را به برچیدن نهادهای دموکراتیک لهستان معطوف کرد.
او نقشه انتخابات را دوباره ترسیم کرد و کنترل کمیسیون رسانه ها و انتصابات قضایی را به دست گرفت. رسانه های دولتی به ابزار PiS تبدیل شدند و احزاب اپوزیسیون نقش کمیته سنتی خود را در پارلمان از دست دادند و پلتفرم انتقاد از دولت را از آنها سلب کردند.
در نهایت، حزب هندو-ناسیونالیست بهاراتیا جاناتا (BJP) هند را در نظر بگیرید. اگرچه در سال 1989 به عنوان بخش کوچکی از یک دولت ائتلافی به مدت کوتاهی طعم قدرت را چشید، اما اولین دوره انفرادی آن بین سالهای 1999 تا 2004 بود. رهبر آن زمان، عطل بیهاری واجپایی، بر آزادسازی اقتصادی و بهبود روابط با پاکستان و چین متمرکز بود. در زمان او هرگونه تلاش برای "راستگرایی" کشور محدود باقی ماند. او نیز مانند مانند Fidesz و PiS، BJP در نهایت در یک انتخابات عادلانه قدرت را از دست داد. اما در سال 2014، نارندرا مودی حزب را با پیروزی قاطع رهبری کرد.
عنصر مشترک در این سه مورد، یک رهبر کاریزماتیک است. هنگامی که یک جنبش استبدادی برای بار دوم کنترل دولت را به دست می آورد، بی تجربگی دیگر مانع از آن نمی شود که مستقیماً به نهادها حمله کند.
مانند BJP، PiS و Fidesz ، حزب جمهوری خواه امروز نشان دهنده یک گسست شدید از گذشته اخیر خود است.
به طور قطع، بین لفاظی های نژادپرستانه ترامپ و استراتژی جمهوری خواهان جنوبی در دهه های 1970 و 1980 تشابه وجود دارد. اما ترامپ در سال 2016 یک بیگانه سیاسی بود که تشکیلات حزبی کنوانسیون ملی جمهوری خواه او در سال 2024 یک حزب شخصی را به نمایش گذاشت که اساساً متفاوت از جمهوری خواهان در سال 2008 یا 2012 بود.
علاوه بر این، مانند Fidesz، PiS و BJP، شکست انتخاباتی خلق و خوی جمهوری خواهان را آرام نکرده است. حزب جمهوریخواه همچنان به کاندیداهایی که با عقاید ضد دموکراتیک ترامپ مشترک هستند و در امتناع از به رسمیت شناختن شکست در یک انتخابات عادلانه به او می پیوندند، پاداش می دهد.
حزب جمهوری خواه تاکنون مسیری طولانی را در مسیری که در مجارستان، لهستان و هند طی کرده است. به گزارش فولاد ایران، محدودیت های شخصی ترامپ هرچه که باشد، او اکنون جنبشی را با استعداد و تجربه فراوان رهبری می کند. با آموختن از آن تجربه و از جنبش های مشابه در جاهای دیگر، دولت ترامپ دیگر در به کارگیری و حفظ قدرت بسیار موثرتر خواهد بود.
منبع: Japan Times