پایگاه خبری فولاد ایران- تصور کنید که در سرتاسر آمریکا، دستمزدهای طبقه کارگر بسیار سریعتر از درآمد میلیونرها رشد کرده است. ایالت های Rustbelt شروع به نزدیک شدن به همتایان ساحلی مرفه تر خود کردند.
در حالی که گفتمان عمومی به طور عمده بر افزایش نابرابری داخلی در کشورهای غربی متمرکز است، نابرابری جهانی به شدت کاهش یافته است، در درجه اول به دلیل ظهور دو غول آسیایی، چین و هند. در سال 1980، این دو کشور تقریباً 40 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دادند اما تنها 5 درصد از درآمد جهانی را تشکیل می دادند. امروزه آنها هنوز هم تقریباً همان سهم از جمعیت جهان را تشکیل می دهند، اما 25 درصد از درآمد جهانی را تشکیل می دهند. توزیع درآمد جهانی همچنان نابرابر است، اما نه به اندازه گذشته نابرابر.
به گزارش فولاد ایران، از زمانی که آنها آزادسازی اقتصاد خود را در اواخر قرن بیستم آغاز کردند، هم چین و هم هند به کلی از اقتصادهای پرخروش و منزوی سابق خود تغییر شکل دادند. در هیچ یک از کشورها، آزادسازی یک رویداد یکبار برای همیشه نبود. اصلاحات گاه سرعت می گرفت و در برخی موارد فروکش می کرد یا حتی معکوس می شد. با این وجود، مسیر کلی غیرقابل انکار بوده است. هر دو کشور پس از آزادسازی در مقایسه با دهههای گذشته یک افزایش پلهای در رشد تولید ناخالص داخلی ثبت کردند.
مهمتر از آن، پویایی اقتصادی را رقم زدند. اگرچه هر دو کشور پس از آزادسازی شاهد افزایش نابرابری بودند، با این وجود رشد سریع درآمد حتی در پایین ترین سطح توزیع درآمد وجود داشت. کاهش شدید تعداد افرادی که در فقر مطلق در چین و هند زندگی می کنند باید به عنوان یکی از چشمگیرترین پیشرفت ها در رفاه بشر در تاریخ جهان به حساب آید.
این دو کشور با هم باعث بیرون بردن یک میلیارد و 100 میلیون نفر از خط فقر بین المللی در چهار دهه گذشته بوده اند. در همان دوره، نابرابری درآمدی به شدت در غرب افزایش یافت. در اکثر کشورهای OECD، سهم نیروی کار از درآمد در دهه های اخیر به طور قابل توجهی کاهش یافته است، به طوری که منافع حاصل از رشد اقتصادی به طور نامتناسبی نصیب صاحبان سرمایه و افراد دارای تحصیلات عالی شده است.
یک تصویر واضح توسط ایالات متحده ارائه شده است، جایی که تولید ناخالص داخلی سرانه از اواسط دهه 1980 بیش از دو برابر شده است، اما درآمد متوسط خانوارها تنها حدود 30 درصد افزایش یافته است. این اعداد نگران کننده و از نظر سیاسی پیامد هستند. آنها به حملات پوپولیستی علیه آنچه که نظم اقتصادی لیبرال خوانده می شود دامن زده اند: سیستم تجارت آزاد و سرمایه گذاری فرامرزی، مهاجرت قابل توجه از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند، و نظم بین المللی مبتنی بر قوانین که توسط نهادهایی مانند سازمان تجارت جهانی اما باید آنها را در چشم انداز قرار داد.
ایالات متحده و اروپای غربی مجموعاً حدود 11 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهند. توزیع درآمد داخلی رو به وخامت آنها باید در مقابل دستاوردهای تعداد بسیار بیشتری از افراد بسیار فقیرتر قرار گیرد. برانکو میلانوویچ، اقتصاددان، خاطرنشان کرده است که شاخص تیل - معیار استاندارد نابرابری درآمدی جهانی - از دهه 1980 بهبود قابل توجهی نشان داده است، با افزایش نابرابری در داخل کشور بیش از کاهش نابرابری بین کشورها.
یک جهان گرا – کسی که معتقد است زندگی انسان صرف نظر از موقعیت مکانی ارزش یکسانی دارد – چگونه باید مسیر کلی نیم قرن گذشته را در نظر بگیرد؟ فیلسوف جان رالز پیشنهاد کرد که مسائل مربوط به نظم عادلانه جامعه را باید از پشت "پرده جهل" بررسی کرد. اگر هیچ چیزی در مورد ویژگیهای خود نمیدانستید - خواه ثروتمند یا فقیر، مرد یا زن، چینی یا آمریکایی - کدام جامعه را برای سکونت انتخاب میکردید: دنیای امروز یا دنیای 50 سال پیش؟ با توجه به اینکه شانس شما برای چینی یا هندی بودن تقریباً دو پنجم است، در حالی که شانس شما برای غربی بودن حدود یک دهم است، تقریباً به طور قطع زمان حال را انتخاب می کنید. مشکل در بورلی هیلز نباید پیشرفت بسیار گستردهتر کسانی را که در زمینهای کمتر مرتفع زندگی میکنند پنهان کند.
منبع: فایننشال تایمز