[ سبد خرید شما خالی است ]

آیا اقتصاددانان تورم را اشتباه درک کرده اند؟

پایگاه خبری فولاد ایران – تصور کنید اواخر سال 2024 است. تورم در جهان ثروتمند از اوج خود کاهش یافته اما سرسختانه بالا مانده است. دولت ها که به دلیل بدهی های هنگفت تحت فشار قرار گرفته اند، باید از درآمدهای خود برای پرداخت سود بدهی استفاده کنند، که خود به دلیل نرخ های بهره بالا در حال رشد است. انتقال انرژی و افزایش مخارج دولتی به دلیل پیری جمعیت، به هنجارهای مالی می‌افزاید. افزایش مالیات ها از نظر سیاسی پرمسئله است، بنابراین پول بیشتری چاپ می شود. تورم بالا می ماند و اعتبار دولت ها بدتر می شود. بانکداران مرکزی سر خود را می خارند و متعجب می شوند که چگونه سلاح قدرتمند آنها یعنی نرخ بهره، تا این حد شکست خورده است.


یک نظریه عجیب و غریب، که با جزئیات باشکوه در کتاب جدیدی توسط جان کوکرین از موسسه هوور دانشگاه استنفورد ارائه شده است، توضیحی بالقوه در این باره ارائه می دهد.


به گزارش فولاد ایران، در قلب نظریه آقای کاکرین این ایده وجود دارد که بدهی های دولتی را می توان مانند حقوق صاحبان سهام یک شرکت، بر اساس بازدهی که به جیب صاحب آن وارد می کند، ارزیابی کرد. سطح قیمت تعدیل می‌شود و در نتیجه باعث تورم یا کاهش تورم می‌شود تا اطمینان حاصل شود که ارزش واقعی بدهی برابر با مجموع مازاد بودجه آینده یک دولت است که به طور مناسب تنزیل می‌شود. بنابراین محرک واقعی تورم بدهی دولت است نه سیاست پولی. بر اساس این نظریه، پول ارزشمند است زیرا می توان از آن برای پرداخت مالیات و ایجاد مازاد استفاده کرد.


آقای کاکرین به دقت توجه دارد که تعدیل سطح قیمت آنی نیست. وقتی صحبت از پرداخت بدهی‌ها به میان می‌آید، مردم می‌توانند قاضی ضعیفی در مورد اعتبار یک دولت باشند. درست مانند سهام، قیمت ها می توانند از اصول بنیادی منحرف شوند. با این حال، در دراز مدت، آنها را تنظیم می کنند. دولتی که پول را بدون مازاد عرضه می کند، برای همیشه از تورم اجتناب نخواهد کرد.


آقای کاکرین همچنین تئوری مالی را بر تورم آمریکا در دهه 1970-1980 وارد می کند. در اواسط دهه 1970 افزایش قیمت از 12 درصد فراتر رفت. فدرال رزرو نرخ بهره را افزایش داد. تورم تا سال 1977 به 5 درصد کاهش یافت. با این حال آقای کاکرین خاطرنشان می کند که تورم تا سال 1980 دوباره به بیش از 14 درصد رسید، تا حدی به این دلیل که آمریکا نتوانست خانه مالی خود را مرتب کند.


اما نظریه مالی امروز چگونه است؟


آقای کاکرین استدلال می کند که نظریه مالی می تواند هم دوره تورم پایین و هم بازگشت قیمت ها را به سرعت در حال افزایش پس از همه گیری توضیح دهد. تورم در دهه 2010، علیرغم افزایش بدهی های دولت، ناچیز بود و نرخ های بهره پایین به این معنی بود که مصرف کنندگان و دارندگان اوراق قرضه مایل به صبر هستند. با این حال، در طول همه‌گیری، دولت‌ها رویکرد متفاوتی در پیش گرفتند. آنها چک های هنگفتی را به جیب مصرف کنندگان ریختند، بنابراین آنها تمایل بیشتری به خرج کردن داشتند.


در واقع، آقای کاکرین اعتراف می کند که نقص نظریه مالی این است که راهی برای توضیح تقریباً هر مجموعه ای از رویدادهای تاریخی به شیوه ای غیرقابل ابطال ارائه می دهد. داستان آقای کاکرین در مورد چگونگی پایان تورم در دهه 1980 با این واقعیت پیچیده است که آمریکا در واقع مالیات ها را کاهش داد و نشان می دهد که سیاستمداران آنقدرها نگران بودجه های متعادل نیستند. اگرچه مقررات زدایی ممکن است رشد را تقویت کرده باشد، بسیاری از اقتصاددانان فکر می کنند که مازاد بودجه در دهه 1990 عمدتاً ناشی از تجارت جهانی و رونق آن بود.


تئوری مالی همچنین راهنمایی های محدودی را به سیاست گذاران فراتر از آنچه قبلاً شناخته شده است ارائه می دهد. تحت رویکرد آن، سیاست پولی همچنان مهم است، اینکه نرخ‌های بهره می‌توانند افزایش سطح قیمت را در یک دوره زمانی معین گسترش دهند. علاوه بر این، این تئوری نشان می‌دهد که دولت‌ها باید اعتبار خود را در هنگام پرداخت بدهی‌های خود حفظ کنند که به سختی یک ایده رادیکال است.


یک بار دیگر تا اواخر سال 2024 پیش بروید. تصور کنید این بار تورم به 2 درصد کاهش یافته است. نرخ بهره کم کم پایین می آید. بانک های مرکزی در حال دویدن یک دور پیروزی هستند. تئوری مالی چطور؟ حامیان آن نیز ممکن است یک دور پیروزی را طی کنند، درست همانطور که اگر تورم بالا باقی می ماند، انجام می دادند.


منبع: اکونومیست

۱۲ بهمن ۱۴۰۱ ۱۳:۱۸
تعداد بازدید : ۴۶۱
کد خبر : ۶۴,۴۷۲

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید