پایگاه خبری فولاد ایران –
✏️ نتیجهی تحمیل سقف قیمتی، رشد مفرط تقاضا برای کالاها است. حتی کسی که به خرید با قیمت تثبیتشده کالاها تمایلی ندارد نیز وارد میان میشود. این امر به کمبود منجر میشود. تا وقتیکه امکان افزایش قیمت به دلیل افزایش تقاضا وجود نداشته باشد، این کمبود ادامه پیدا میکند. و از اینرو، حتی اگر فرض شود تولید تا نقطهای تداوم یافته است که در آن هزینههای نهایی، مانند هزینهی تولید آخرین واحد محصول با درآمد نهایی برابر میشود، برای تولیدکنندگان هیچ امکانی وجود ندارد که منابع اضافی را به خط تولید خود تزریق کنند. بنابراین، افزایش تقاضا بدون ایراد خسارت نخواهد بود. ایجاد صف، جیرهبندی، پارتیبازی، پرداختهای زیرمیزی و بازارهای سیاه به خصوصیات همیشگی زندگی مردم تبدیل میشود. کمبود و تأثیرات جانبی دیگر حتی افزایش مییابد؛ چنانکه تقاضای مفرط برای کالاهای تحت کنترل قیمتی به کالاهای کنترلنشدهی دیگر، به ویژه به سمت کالاهای جانشین، تسری مییابد. این مسئله به افزایش قیمتهای نسبی آنها دامن میزند و موجب میشود انگیزهی مضاعفی برای تغییر مسیر منابع، از خطوط تولید کنترلشده به خطوط تولید کنترل نشده بهوجود آید.
✏️ تحمیل حداقل قیمت، یعنی قیمتی بالاتر از قیمت بالقوه بازار، که فروش پایینتر از آن را غیرقانونی میکند و به عرضه بیش از تقاضا میانجامد. اکنون مازاد کالای تولیدی داریم که بهسادگی نمیتوان برای آنها مشتری یافت. این عرضه نیز تا زمانی تداوم می یابد که قیمتها نتوانند همپای کاهش تقاضا برای محصول مزبور پایین بیایند. استخری از شیر و شراب و کوهی از کره و گندم، فقط نمونههایی از این وضعیت رو به رشدند و زمانیکه ظرفیت ذخیرهسازی آنها به اتمام برسد، لزوما باید محصول مازاد را نابود کرد یا بهعنوان راهحلی جایگزین به تولیدکنندگان مبلغی پرداخت تا از تولید مازاد دست بردارند. زمانیکه قیمت بالاتر غیرواقعی به جذب سرمایهگذاری بیشتر منابع در این خط تولید ویژه میانجامد، تولید مازاد حتی بدتر هم میشود. البته این مسأله به کمبود منابع در خطوط تولید دیگری منجر میشود که برحسب تقاضای مشتری، نیاز واقعی عمدهای در آنجا وجود دارد و در نتیجهی این سیاست، قیمتهای محصولات افزایش مییابند.
✏️ کنترل قیمت، چه در تعیین کف قیمت و چه در تعیین سقف قیمت، به فقر نسبی منجر میشود. به هر تقدیر این سیاستها به وضعی منتهی میشوند که در آن بسیاری از منابع جزو جدانشدنی خطوط تولیدی میشوند که اهمیت ناچیزی دارند و مقدار کافی منابع در خطوط تولید دیگر وجود ندارد. عوامل تولید، دیگر نمیتوانند طوری تخصیص یابند که نخست، ضروریترین نیازها را ارضا کنند و در گام بعدی نیازهای دیگر را تأمین کنند یا بهطور دقیقتر، تولید هیچ نوع محصولی بالاتر یا پایینتر از سطحی نمیرود که در آن سطح، مطلوبیت محصول نهایی، کمتر یا بیشتر از مطلوبیت نهایی محصولات دیگر شود. در عوض، تحمیل کنترل قیمتها به این مفهوم است که نیازهای کمتر ضروری به هزینه نیازهای بیشتر ضروری ارضا میشوند. این امر چیزی جز کاهش استاندارد زندگی را در پی ندارد. مردم زمان خود را برای دستوپا کردن کالاها هدر میدهند، زیرا بهطور مصنوعی کمتر عرضه میشوند یا این کالاها دور ریخته میشوند، زیرا بهطور مصنوعی بیشتر عرضه شدهاند. این دو مورد آفتهای بسیار آشکار این نوع ثروت اجتماعی کاسته شده است.
✍ هانس هرمان هوپ