پایگاه خبری فولاد ایران - سیاستمداران نهفقط در ایران بلکه در کشورهای مختلف، برای حفظ آرامش در جامعه و جلوگیری از شورش و انقلاب ترجیح میدهند رضایت اقشار متوسط شهرنشین را جلب کنند. در ایران این تفکر با روی کار آمدن تکنوکراتهای جدید بر فضای سیاستگذاری حاکم شد. تکنوکراتهای جدید از دهه 1340 از دوره نخستوزیری علم به بعد بر سر کار آمدند. تا پیش از آن طبقه سیاسی قدیمی ایران را سیاستمداران سنتی تشکیل میدادند که پایگاه اجتماعیشان اشراف زمیندار بودند. آخرین فرد این طبقه علی امینی بود که سال 1340 نخستوزیر شد بعد از آن، علم نخستوزیر شد و از آن به بعد، تکنوکراتهای جوان و تحصیلکردههای خارج از کشور که همسن شاه یا حتی از او جوانتر بودند، بر سر کار آمدند. علت این تحول در شخصیت شاه این بود که شاه نسبت به سیاستمداران کهنهکار و قدیمی مثل قوامالسلطنه، مصدق و علی امینی که سن بالاتر و تجربه بیشتری داشتند نوعی عقده و خودکمبینی داشت. افرادی مثل قوامالسلطنه هم شاه را آدم حساب نمیکردند. شاه دنبال فرصتی میگشت تا تکنوکراتهای جدید را بر سر کار بیاورد
اکثریت قاطع مردم رژیم شاه را سرنگون کردند و این نه به خاطر فقر بود و نه به خاطر نابرابری و تضاد طبقاتی، بلکه به این سبب بود که شاه ملت ایران را تحقیر میکرد. سال 1357 در شرایطی در ایران انقلاب شد که سطح رفاه مردم بهویژه شهرنشینان نسبت به دورههای تاریخی گذشته، به طرز چشمگیری بالاتر رفته بود. انقلاب ناشی از بیتوجهی حکومت به ملت بود. دیکتاتوری در حکومت شاه از سال 1342 تا 1357 مرتب تقویت میشد. علت هم این بود که شاه افرادی بلهقربانگو مثل هویدا را بر سر کار آورده بود.پیشرفتهای زیادی در کشور رخ داده بود، ولی پروپاگاندای رژیم طوری وانمود میکرد که گویی همه این پیشرفتها فقط حاصل کار یک نفر است. در نتیجه همه ناراضی شدند و این نارضایتی باعث انقلاب شد. آنچه ماهیت انقلاب را تشکیل میداد تضاد طبقاتی نبود؛ از فقیرترین تا ثروتمندترین مردم همه یکصدا میخواستند شاه برود چون حتی وزرا هم این احساس را نداشتند که شریک قدرت سیاسی هستند و هیچ گروه و طبقه اجتماعی در زمان انقلاب در جانب شاه نایستاد. بعد از انقلاب در این زمینه تغییرات بزرگی رخ داد. ویژگی جمهوری اسلامی این است که شاید نه به صورت تئوریک، بلکه به صورت غریزی این را فهمیده که به بازی نگرفتن مردم از نظر سیاسی، بسیار خطرناک است با این حال متاسفانه از نظر اقتصادی بعد از انقلاب هیچ تغییر رویکردی حاصل نشده و این منطق اقتصادی که هر کشوری با روی آوردن به اقتصاد رقابتی پیشرفت میکند، مورد توجه قرار نگرفته است. در نتیجه دستگاه بوروکراسی امروز همان تفکری را دارد که قبل از انقلاب هم بر آن حاکم بود.
مبنای دخالت دولت در اقتصاد تفکر اقتصاد دولتی است با این فرض که دولت متولی بهبود سطح رفاه شهروندان است و برای تحقق این رفاه باید خودش به میدان اقتصاد بیاید. در ایران تفکر اقتصاد دولتی را بیشتر مارکسیستها جا انداختهاند که تا امروز هم رایج است. البته این تفکر قبل از انقلاب هم حاکم بود مثلاً تفکر هویدا و حتی خود شاه در اقتصاد تفکر کاملاً مداخلهگرایانه بود و معتقد بودند دولت باید به کمک مردم بیاید.بعد از انقلاب نیز این تفکر ادامه یافت. با حاکم شدن این تفکر نوعی دستگاه دولتی شکل گرفته که وظیفه خود را مداخله در اقتصاد میداند. انواع سازمانهای دولتی برای قیمتگذاری و مجوز ایجاد شده که مدیران و کارکنان این سازمانها به خاطر منافع شخصیشان تمایل به حفظ این بوروکراسی دارند. امروز منافع سازمانهای دولتی در این است که حتی اگر با استدلال قانع شوند که تفکر اقتصاد دولتی غلط است، آن را برعکس نشان دهند تا منافع خودشان تامین شود
تجربه شکست شوروی و فروپاشی بلوک شرق و تجربه چین، به همه نشان داده که اقتصاد دولتی کارآمد نیست. بنابراین دیگر کسی حتی در شرایط فعلی ایران نمیتواند از اقتصاد دولتی دفاع کند و کسی به طور مستقیم از این تئوری دفاع نمیکند. اما از عدالت اجتماعی دفاع میکنند و میگویند ما اقتصاد دولتی را اصلاً قبول نداریم، با اقتصاد رقابتی موافقیم، ولی دولت باید اقتصاد بازار را طوری کنترل کند که عدالت اجتماعی برقرار شود. عدالت اجتماعی در واقع اسب تروای تفکر اقتصاد دولتی و سوسیالیستی در اقتصاد بازار است؛ میگویند سازمان حمایت به دنبال اقتصاد دولتی نیست، بخش خصوصی باید فعالیت کند، ولی سازمان حمایت جلوی اجحاف بخش خصوصی را میگیرد تا عدالت اجتماعی برقرار شود و در عمل با شعار عدالت اجتماعی رانت توزیع میکنند.
✍️دکتر موسی غنی نژاد
تجارت فردا