پایگاه خبری فولاد ایران - فشردهترین شکل بیان ایدهی ست گادین، استفاده از واژهای است که روی جلد کتاب هم نقش بسته است: Indispensable یا غیرقابل جایگزینی
حرف ست گادین این است که ما در هر سازمان و مجموعهای که کار میکنیم، باید بکوشیم غیرقابل جایگزین باشیم.
اگر من امروز عصر از شرکت استعفا دادم و فردا صبح فرد دیگری به جای من نشست (یا بدتر از این: لازم نشد هیچکس به جای من بنشیند) و هیچ اتفاقی هم نیفتاد، نشان میدهد که من از تمام ظرفیت خود استفاده نکردهام.
تقریباً تمام کتاب به بسط و پرورش این مفهوم پرداخته و کوشیده خواننده متقاعد شود که میتواند در مسیر تبدیل شدن به یک فرد غیرقابل جایگزین حرکت کند.
او میخواهد به خوانندهی خود کمک کند که کار خود را فراتر از شغل و اشتغال ببیند.
شغل یعنی چیزی که به آن مشغولیم؛ همین و نه بیشتر.
و کسی که خود را شاغل میداند و مشغول بودن برایش کفایت کند، دستاورد بزرگی خلق نخواهد کرد.
به همین علت، ست گادین ترجیح میدهد واژهی Artist یا هنرمند را بهکار بگیرد. هنرمندها از کار حرف میزنند و نه شغل.
آنها میگویند یک کار جدید ارائه کردهام و ما هم عادت کردهایم بگوییم: این یا آن هنرمند، کار جدید خود را عرضه کردهاند.
هنرمند اگر کار نکند، مشغول بودن به هنر برایش اعتباری ندارد و این همان ذهنیتی است که ست گادین تأکید دارد باید الگوی همهی افراد در همهی سازمانها و کسب و کارها قرار بگیرد: مشغول بودن را افتخار ندانیم و کار کنیم.
آنهایی که فقط مشغولند، به سادگی با فرد دیگری که دنبال اشتغال است جایگزین میشوند. اما آنها که کار میکنند به سادگی قابل جایگزینی نیستند.
موضوع این کتاب آنقدر برای ست گادین مهم بوده که سعی کرده یک مانیفست هم برای آن تنظیم کند. اگر فرصت کافی در اختیار دارید، پیشنهاد میکنیم نگاهی به مانیفست یک صفحهای او بیندازید:
به عنوان بخش پایانی این معرفی، چند سطر از کتاب مهرهی حیاتی را میخوانیم.
ست گادین در اینجا کوشیده است توضیح دهد که ترس میتواند مانع حرکت شود و در پشت بسیاری از مشکلات و چالشها، باید رد پای ترس را بجوییم:
اگر فروش ندارید، به دنبال ترس بگردید.
اگر جلسهی بازاریابی به بنبست میرسد، به دنبال ترس بگردید.
اگر شخصی پرخاشگر است، قولش را میشکند یا همکاری نمیکند، ترس در آن دخیل است.
ترس مهمترین احساس ماست. هر چه باشد، اجدادمان را زنده نگه داشته است.
ترس بر احساسات دیگر نیز تسلط دارد؛ زیرا بدون توانایی اجتناب از مرگ، بقیهی احساسات زیاد مهم نیستند.
جامعهی ما هنوز متوجه نشده است چطور از شر ترس خلاص شود، در عوض از آن به شکلی عجیب استفاده میکنیم.
توییتر را بررسی میکنیم، چون میترسیم عقب بمانیم.
به همین دلیل هم کیفهای گران میخریم.
شغل خشک و بدون انعطافی انتخاب میکنیم، چون میترسیم خودمان برای زندگیمان نقشه بریزیم و شکست بخوریم.
تصمیمهای بد مالی میگیریم، چون میترسیم مسئولیت پولمان را قبول کنیم.
از قرار معلوم، حتی از صحبت کردن راجع به ترس هم میترسیم، زیرا آن را واقعیتر جلوه میدهد.
ترس از زندگیِ بدون نقشه اصلیترین دلیلی است که مردم مصرانه از ما میخواهند به آنها بگوییم چهکار کنند.
دلایل تقریباً بدیهیاند: اگر این نقشهی شخص دیگری باشد و به نتیجه نرسد، تقصیر شما نیست.
اگر دستورعمل را به شما دادم و نتوانستید فروش انجام بدهید، چه کسی توی دردسر افتاده است؟
نقشه نهتنها ما را از مسئولیت میرهاند، بلکه یک طلسم اجتماعی است.
توضیح پایانی: کتاب مهره حیاتی با ترجمهی علیرضا خاکساران و به همت نشر آموخته به بازار عرضه شده است. متن بالا هم از همین ترجمه نقل شده است
هنر مدیریت