پایگاه خبری فولاد ایران - روزبهروز بر تعدادشان افزوده میشود. یکی از یخچال خالیمانده خانهاش فیلم میگیرد، دیگری از سفرهای که قوت چشمگیری در آن نیست و آن یکی از داروهایی که تمام شده و دیگر توان پرداخت هزینهاش را ندارد. برخی هم از تجمعهای اعتراضآمیز اصناف و گروهها فیلم میگیرند؛ از اعتراض معلمان، بازنشستگان، رانندگان تاکسی. روزنامهنگاران هم بیشتر مترصد بچههای کار و کارتنخوابها و زبالهگردها هستند. اینکه تصاویر در کجا منتشر میشود -شبکههای اجتماعی یا کانالهای فارسیزبان آنور آب- یا چه اندازه غیرحرفهای و بدوی است اهمیتی ندارد. به نظر میرسد دنیای آنلاین و گوشیهای هوشمند محلی برای انتشار صدای کسانی شده است که تا پیش از این صدایی نداشتند. آنها حالا از دشواریهای زندگیشان تصویر میگیرند و میگویند: امیدواریم مسوولان این تصاویر را ببینند! اما مسوولان تا چه اندازه مخاطب رسانههای معاندند، وقتی رسانه ملی در را به روی انعکاس رنجهای واقعی مردم بسته و دیگر رسانهها هم در گیر و گرفت معیشت و روزگار بیرونق کیوسکهای مطبوعاتی به گزارشهای پشت میزی بیرنگ و لعلاب بسنده میکنند. تلختر خواهد شد اگر به خاطر بیاوریم آنها که صدایشان به جایی میرسد، دستکم موبایلی برای تصویربرداری و اینترنتی برای ارسال آن دارند. آنها که از همین ابزارها هم محروماند، کجای افکار عمومی و فهرست اولویت سیاستمداران ایستادهاند؟
تا پیش از این، بنابر گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، 40 درصد از خانوارهای ایرانی زیر خط فقر زندگی میکردند. حالا، با تغییر ارتفاع این خطکش، 55 درصد از خانوادهها به زیر این خط اسبابکشی کردهاند؛ یعنی چیزی بیش از 40 میلیون نفر! رئیس شورای شهر تهران سال گذشته اعلام کرد یکدهم از جمعیت کل کشور زیر خط فقر مطلقاند و شش درصد زیر خط گرسنگی و آنگونه که آمارها نشان میدهد بیش از یک و نیم میلیون نفر ایرانی حتی توان مالی تامین غذای خود را ندارند!
دو سال قبل، ترامپ در پاسخ به کسانی که به ترکیب مولتی میلیاردرهای کابینهاش انتقاد کردند گفت: من، هم به ثروتمندان علاقه دارم، هم به فقرا. اما نمیخواهم یک فقیر اقتصاد کشور را بچرخاند!پاسخ ترامپ اهانتآمیز و زشت بود اما مثال روشنی از تفکر سیاستمداران غربی در قبال فقراست. آنها نه به رای محرومان نیاز دارند - چون اغلب رای نمیدهند- و نه به حضورشان در سیاست. در سیاستگذاریها هم نادیده گرفته میشوند تا سیاستها به نفع کسانی باشد که صدای بلندتری دارند و اگر منافعشان به خطر بیفتد میتوانند دولت را تحت فشار قرار دهند.
به نظر میرسد سیاستمداران روی افراد یا گروههایی متمرکز میشوند که به دردشان میخورند! طبقه متوسط، قشری قدرتمند و دارای صدا از رایدهندگان است. ابزارهای بیشتری برای اعمال فشار بر سیاستمدار دارد. از طریق رسانهها و تجمعات اعتراضآمیز مطالباتش را به گوش دولتمردان میرساند. چرخ محرک اقتصاد است و در مقایسه با طبقه فرودست، مشارکت سیاسی و اجتماعی بیشتری دارد.اما در عصر تشدید نابرابری چه کسی قرار است صدای محرومان در حکمرانی باشد؟
به سادگی میتوان دریافت راه گفتوگوی سیاستمداران با طبقه فرودست قطع شده است. دهک ضعیف ابزاری برای رسیدن به سیاستمدار ندارد. تاثیرگذار نیست و زبان سیاست را نمیفهمد. از سوی دیگر کسی سیاستمداران را برای نادیده گرفتن طبقه فقیر مجازات نمیکند!
حالا در آستانه سومین دهه از قرن حاضر، پارادایم دیگری شکل گرفته است. در سندهای جدید سازمانهای توسعه تاکید میشود که فقر دیگر به سطح درآمد ربط ندارد. فقر به «صدا» هم مرتبط است؛ مردم باید بتوانند از طریق شناخت حقوق خود روی زندگیشان کنترل داشته باشند وگرنه فقیرند. اینکه کسی از جا نمانَد یا نادیده گرفته نشود فقط به اقتصاد و رفاه متکی نیست، بلکه ناشی از عملکرد نظام عدالت و حکمرانی است، نظامی که کسی را نادیده یا ناشنیده نمیانگارد.
از این منظر، تصویر پیش رو ناامیدکننده است. شدت نابرابری در سیاستهای بخشهای محروم مانند کشاورزی نشان میدهد، توسعه به نفع فقرا به خودی خود یا تنها با خیرخواهی دولتمردان و کارآفرینان اتفاق نمیافتد. برعکس تا حد زیادی متکی به توان چانهزنی گروههای ذینفع مختلف با صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی است. پس باید به راههای دیگری امید بست. ظرفیت فقرا برای تشخیص نیازهای خود، رفع آن با استفاده از منابع موجود و مطالبه آن از دولت در صورت امکان، باید تقویت شود. نقش کنشگران، سازمانهای غیردولتی، موسسات خیریه، نهادهای مذهبی، روزنامهنگاران و رسانهها نیز همچنان محفوظ است.
به خاطر بسپاریم این صدا باید شنیده شود و منشأ تغییر باشد. همزمان با تقویت صدای فرودستان، باید گوش ناشنوای قدرت را درمان کرد!
✍️مولود پاکروان
تجارت فردا