پایگاه خبری فولاد ایران- در این
یادداشت، با بهرهگیری از استعارهی «موشهای خونآشام» به پیشبینی فرجام
کارگردانان و بازیگران بازی فساد در ایران پرداخته میشود!
استعارهی «موشهای خونآشام»:
منابع غذایی غنی و
نامحدود در مزرعهای سبب میشد تا موشهای موجود در آن مزرعه، از آن بعنوان زیستگاهی
مناسب برای زاد و ولدهای بیرویهی خود استفاده کنند. موشها بدون هیچگونه
محدودیتی از منابع موجود در مزرعه استفاده میکردند. این پدیده سبب میشد تا نرخ
رشد زاد و ولد آنها دچار فراجهشی ناگهانی(Overshoot) شود.
استفاده کشاورزان از سموم شیمیایی نیز نهتنها
اوضاع را بهتر نمیکرد بلکه سبب میشد تا موشها دچار جهش ژنتیکی شده و جثهی برخی
از آنها بهشکل غیرمنتظرهای بزرگ و بزرگتر شود!
مدیران مزرعه با مشورت زیستشناسان تصمیم گرفتند
تا با بهرهگیری از روشهای بایولوژیک اقدام به مهار نرخ رشد بیرویهی جمعیت موشها
و توقف آن کنند.
آنها برای اجرایی کردن سیاست «مهار نرخ رشد
جمعیت موشها» در گوشهای از مزرعه، اقدام به ساخت قفسی بتونی کردند و سپس پنج جفت
از آن موشها را در درونش رها کردند. موشهای درون قفس از آب فراوان و غذای
باکیفیت و نامحدودی تغذیه میکردند! بههمین دلیل پس از مدتزمان کوتاهی حجم جمعیت
آنها با نرخ رشد فزایندهتری به دههزار قطعه، فراجهش ناگهانی یافت.
زمانی که حجم جمعیت موشها به حد نهایی خود(دههزار
قطعه) رسید، آب و کلیه جیرههای غذاییشان قطع شد. از آن پس موشها برای رفع
تشنگی، خون یکدیگر را میمکیدند و برای رفع گرسنگی نیز، گوشت یکدیگر را میجویدند!
این پدیده باعث میشد تا اگرچه از حجم جمعیت موشها روز به روز کاسته شود ولی موشهای
باقیمانده، به موشهایی خونآشام تبدیل شده بودند!
زمانیکه حجم جمعیت موشهای خونآشام دچار فرا
اُفت ناگهانی (Collapse)
شد
و به پنجهزار قطعه رسید، مدیران مزرعه متوجه نوعی یادگیری عادتی(Adaptive
Learning) در
موشها برای آشامیدن خون و خوردن گوشت یکدیگر شدند! در این وضعیت، درب قفس بتنی را
باز و همگی آنها را رها و بسوی مزرعهی پر از موشهای معمولی هدایت کردند!
پس از ورود موشهای خونآشام به درون مزرعه،
اتفاق جالبی افتاد. زیرا موشهای رها شده ابتدا اقدام به مکیدن خون و خوردن گوشت
موشهای بومیِ داخل مزرعه کردند و سپس، پس از، از بین بردن تمامی آنها، به شکل بیرحمانهای
شروع به قلع و قمع یکدیگر کردند تا اینکه تنها یک قطعه از آنها باقی ماند!
پس از مدت کوتاهی، تنها
موش باقیمانده در مزرعه نیز اقدام به خودزنی و خودکشی کرد و بدین ترتیب نسل آنها
منقرض شد!
نتیجه: اتفاقی که در رابطه با ابرچالش فساد در
نظام کشورداری ایران رخ داده، بیشباهت با مزرعهی موشهای خونآشام نیست!
بدینمفهوم که؛
کارگردانان سیستم تاراج (Spoil System) در ایران، درطول زمان
اقدام به تولید و بازتولید بازیگران دستآموزی کردهاند تا به تاراج و چپاول منابع
ملی کشورمان مبادرت ورزند. در چنین شرایطی، با توجه به اینکه دستگاههای امنیتی،
قضایی و تقنینی کشورمان که بطور ذاتی باید با چنین اقدامات مجرمانه و تبهکارانهای
مقابله کنند نیز در دام این بازی گرفتار شدهاند، در نتیجه بازی فساد در ایران به
یک بازی سیستماتیک تبدیل شده و مهار آن، امری نشدنی مینمایاند!
در این وضعیت، باتوجه
به اینکه نهادهای امنیتی، قضایی و تقنینی کشورمان کارکردهای اصلی خود را از دست
دادهاند، بنابراین بازیگران فساد ضمن افشای پروندههای فساد یکدیگر به معرفی
کارگردانان اصلی و غالبا پنهان بازی فساد در ایران نیز میپردازند!
یعنی باتوجه به اینکه
مقولهی فساد در ایران مهارناپذیر نشان میدهد، این وضعیت تاجایی ادامه مییابد تا
گروهی از کارگردانان و بازیگران فساد که از بدنهی حاکمیت جدا شدهاند، منبعی برای
تغذیه و ادامهی حیات نیابند. در چنین شرایطی، این گروه از بازیگران تبهکار با
همراهی جمع زیادی از معترضان مردمی به نابودی و متلاشی کردن باندهای غالبا تبهکار
صحنهی بازی قدرت میپردازند تا نظام کشورداری ایران در وضعیتی نوپدید به تعادل
برسد!
در چنین شرایط نوپدیدی،
«ژن خوبهایی» که در زیر سایهی «الطاف پدر» و به لطف الطاف ملوکانهی «دولتهای
رانتی» ظهور و بروز پیدا کردهاند نیز، گرفتار سرنوشتی شبیه به «سرنوشت پدر» و موشهای
بومیِ ساکن در مزرعهی رمان قصهی ما خواهند شد! و زمانیکه در شرایط نوپدید در زیر
تیغ قانون گرفتار میشوند، با لحن ملتمسانهای خواهند گفت: "بابایییییییی"!
کوروش برارپور