[ سبد خرید شما خالی است ]

دلایل ناکارآمدی دیپلماسی «فشار حداکثری»

#بخش_اول

پایگاه خبری فولاد ایران - سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم را می توان تا حدی نزاع میان کسانی که خواستار توجه به پیامدهای احتمالی اقدامات آمریکا و کسانی که آن ها را نادیده می گیرند، پنداشت

 

#بخش_اول

 

حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران هفته گذشته در واکنش به تحریم‌های جدید ترامپ گفت که کاخ‌سفید دچار معلولیت ذهنی شده است. شاید پاسخ روحانی بیش از حد تند به‌نظر برسد،اما حرف‌های او احتمالا برای شما قابل درک هستند.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا مطمئن بود که با خروج از توافق هسته‌ای می‌تواند ایران را وادار به تسلیم کند. به همین خاطر واکنش سرسختانه رهبران ایران باعث سردرگمی وی شد. افراد نزدیک به ترامپ، او را برای خروج از توافق هسته‌ای تحت فشار قرار دادند. آنها به‌طور کامل آماده بودند تهران را در موقعیتی گرفتار کنند که ابتدا آمریکا خصومت‌ها را شروع می‌کند و سپس ایران به‌عنوان مقصر اصلی تنش‌ها سرزنش می‌شود. شاید آنها به ترامپ گفته بودند که کار به اینجا نمی‌کشد. اما در هر صورت ترامپ به حرف‌های مشاورانش اعتماد کرد.

محدودیت‌های شناختی ترامپ  مخصوص خود او هستند. اما یکی از مشخصه‌های مهم ترامپ درسیاست خارجی دولت‌های قبلی نیز قابل مشاهده است: او به قدری نسبت به درستی باورهایش اعتقاد دارد که به ذهنش خطور نمی‌کند عواقب تصمیماتش را از چشم‌انداز منتقدان خود در نظر بگیرد.

در هفته‌های اخیر نمایی ازغرور امپریالیستی آمریکا از نوع ترامپ را مشاهده کرده‌ایم. می‌توانیم سیاست خارجی آمریکا از زمان پایان جنگ جهانی دوم را به‌عنوان کشمکشی بین دو گروه از افراد تصور کنیم: منتقدانی که روی عواقب احتمالی اقدامات آمریکا تمرکز می‌کنند و کسانی که آنها را نادیده می‌گیرند. جورج کنان، دیپلمات سابق آمریکا سال 1974 در مقاله معروف خود برای نشریه فارن افیرز به سیاستمداران تندرو کشور هشدار داد که اقدامات تهدید‌آمیز و غیردیپلماتیک می‌توانند رهبران شوروی را در موقعیتی قرار دهند که به‌رغم میل باطنی خود در مقابل خواسته‌های آمریکا تسلیم نشوند.

هری ترومن و دوایت آیزنهاور، روسای جمهور سابق آمریکا معمولا از انجام اقدامات تحریک‌آمیز غیرضروری پرهیز می‌کردند. در مقابل، جان اف.‌کندی بعد از ورود به کاخ‌سفید قول داد که هر هزینه‌ای را برای بقا و موفقیت آزادی پرداخت خواهد کرد. میراث کندی شامل عملیات خلیج خوک‌ها در کوبا و همچنین افزایش بودجه نظامی درحوزه قابلیت ‌های نظامی متعارف و هسته‌ای بود. اقدامات کندی تندروهای نزدیک به نیکیتا خروشچف را قانع کرد که آمریکا آماده عقب کشیدن از پیشرفت‌های دیپلماتیک بین دو ابرقدرت دنیا است. به این ترتیب خروشچف نمی‌توانست اعتبار کشورش را در دنیا زیرسوال ببرد. او در پاسخ به اقدامات کندی، دیوار برلین را ساخت و سپس از پیمان ممنوعیت آزمایش‌های هسته‌ای کنار کشید و در نهایت کلاهک ‌های هسته‌ای خود را در کوبا مستقر کرد. بعدا رابرت مکنامارا، وزیر دفاعسابق کشور اعتراف کرد که اشتباهات آمریکا ناشی از تصورات نادرست آنها از اهداف و ظرفیت‌های شوروی بوده ‌است.

اما اشتباهات آمریکا به دوره کندی ختم نشدند. کندی و بعد از اولیندون جانسون، آمریکا را وارد جنگ ویتنام کردند تا به گفته خودشان درمقابل تلاش‌های کمونیست‌ها برای تسلط پیدا کردن بر کشورهای درحال توسعه مقاومت کنند. هر دو رئیس‌جمهور، ویتنام را به‌عنوان مهره کوچک چین در صفحه شطرنج جهانی تصور می‌کردند. اما ‌هانس مورگنتا، محقق آمریکایی در مقاله‌ای با عنوان «ما درحال فریب دادن خود در مورد ویتنام هستیم» به این واقعیت اشاره کرد که چین دشمن سنتی ویتنام است و هو‌شی‌مینه، رهبر ویتنام شمالی یک رهبر ملی‌گرا بود. در نتیجه، مورگنتا پیش‌بینی کرد که تشدید جنگ ویتنام درست همان نتیجه را به همراه خواهد داشت که واشنگتن از آن هراس داشته است: نزدیک شدن ویتنام به حکومت چین. خانواده بوش نیز سابقه طولانی در تصمیمات عجولانه داشته‌اند. جورج اچ دبلیو بوش در بین معدود رئیس‌جمهوری هایی قرار دارد که با دانشی عمیق از مسائل جهانی وارد کاخ‌سفید شد. او پی برد که باید به میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی برای مدیریت فرآیند فرو پاشی این امپراتوری کمک کند. به همین خاطر بوش با رهبر شوروی به‌عنوان یک متحد رفتار کرد و سرنگونی شوروی را جشن نگرفت. حتی زمانی که اوکراین به‌دنبال مستقل شدن بود، بوش به پارلمان این کشور گفته بود که واشنگتن بین دولت شوروی و اوکراین بی‌طرف خواهد بود.

مطالعات روابط بین الملل

۱۵ تیر ۱۳۹۸ ۱۰:۴۱
تعداد بازدید : ۴۰۷
کد خبر : ۵۱,۱۳۰

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید