پایگاه خبری فولاد ایران –آیا جهان شاهد
"دموکراسی در حد اعلی" است؟ آیا آینده جوامع باز با بازارهای آزاد که در
رقابت برای نفوذ در امور جهانی با کشورهای مقتدری که تحت سرمایه داری دولتی هستند
یکی خواهد بود؟ این سوالات بسیار، نوستالژی گذشته به ظاهر ساده را بر می انگیزد. از
نقطه نظر مایکل او سولیوان، بانکدار سرمایه گذار پیشین و اقتصاددان دانشگاه
پرینستون، بهتر این است که آینده را در نظر بگیریم. به گزارش فولاد ایران، وی در کتاب خود به نام "قطب جدید: پدیده بعد از جهانی
شدن" یک راهکار ارائه می دهد. او یک جهان چند قطبی را می بیند که موسسات بین
المللی برای آن آماده نیستند و در مورد دنیایی نگران است که درگیر رشد پایین و
بدهی بالاست و خواستار ایجاد یک "معاهده جهانی ریسک" است تا بانک های
مرکزی طبق آن تنها به اقداماتی نظیر کاهش کمی تحت شرایط توافق شده عمل نمایند. اما
ایده جذاب تر، مقایسه ای است که ایشان از دنیای امروز با مباحث پوتنی قرن هفدهم
انگلستان دارند، زمانیکه عملیات یک دموکراسی مبتنی بر حقوق برای اولین بار توسط یک
جناح به نام "قطب جدید" (که الهام بخش عنوان کتاب ایشان شد) اعلام شد. وی
عقیده دارد دنیا به کشورهای "قطب بندی" شده ای که همسو با رعایت حقوق و آزادی هستند و همچنین
"بزرگانی" که رشد اقتصادی شان تحت کنترل دولت بوده و آزادی های محدودتری
دارند، مزین خواهد شد.
وی می گوید ما
جهانی شدن را تقریبا پشت سر گذاشته ایم. باید با آن خداحافظی کرده و ذهنمان را به
سمت جهان چند قطبی در حال ظهور سوق دهیم و این امر تحت تاثیر حداقل سه منطقه بزرگ
امریکا، اتحادیه اروچا و چین از آسیاست. این کشورها به طور فزاینده رویکردهای
مختلفی به سیاست های اقتصادی، آزادی، جنگ، فن آوری و جامعه دارند. کشورهای متوسطی
مثل روسیه، بریتانیا، استرالیا و ژاپن تلاش خواهند کرد تا جایگاه خود را در دنیا
پیدا کنند، درحالیکه ائتلاف های جدید از جمله "لیگ هنستیگ 2" در کشورهای
پیشرفته کوچک مثل اسکاندیناوی و بالتیک ظهور خواهند کرد. او معتقد است موسسات قرن
بیستم مثل بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نیز رفته رفته از بین خواهند رفت.
ایشان حداقل دو
عامل را در مورد پدیده جهانی شدن مطرح کرده است. یکی، رشد اقتصاد جهانی که جای خود
را به "پول گرایی" داد، میزان بدهی ها افزایش یافت و فعالیت های پولی
جهت حفظ توسعه بین المللی زیاد شد. به این ترتیب که بانک های مرکزی با خرید دارایی
هایی مثل اوراق قرضه و در برخی موارد خرید سهام، پول به اقتصاد تزریق کردند. دوم، عوارض
جانبی یا عوارض جانبی آشکار و قابل درک جهانی شدن که نتیجه آن نابرابری ثروت، تسلط
شرکت های چند ملیتی و پراکندگی زنجیره های عرضه جهانی بود که همگی تبدیل به مسائل
داغ سیاسی شدند.
او می گوید یکی
از عوامل مشکل ساز این است که هیچ مرکز یا قدرتی احتمالا ورای انجمن اقتصاد جهانی
یا سازمان توسعه و همکاری های اقتصادی برای شکل گیری جهانی سازی وجود ندارد. پایان
جهانی سازی به طرق مختلف مثل پاسخ ضعیف و غیرقابل حل به بحران مالی جهانی مشخص می
شود. وی راه حل این مسئله را کاهش هزینه های سرمایه گذاری و مبارزه با ریشه های
بحران می داند و می گوید با این روش اقتصاد جهانی بر بدهی ها غلبه پیدا کرده و از
شر پول های آسان بانک های مرکزی خلاص خواهد شد.
وی دلیل نام
گذاری کتاب خود "قطب های جدید" را الهام گرفته از جریان مباحث پوتنی
بریتانیا در اواسط دهه 1600 بیان می کند و می گوید این دسته گوهری پنهان از تاریخ
بریتانیاست. آنها یک گروه در قرن هجدهم میلادی در انگلیس بودند که در بحث هایی در
مورد دموکراسی که در بخشی از لندن به نام پوتنی صورت می گرفت، شرکت می کردند. دست
آورد آنها تشکیل "یک توافق مردمی" بود که مجموعه ای از مانیفیست ها
بودند که ادراک های اولیه عمومی از آنچه یک دموکراسی قانون اساسی می توانست باشد
را نشان می دادند. قطب بندی کنندگان از دو جنبه قابل توجه بودند. یکی اینکه در چهارچوب
زمان رویکردهای آنها عملی و سازنده بود. دوم، روش جالب آنها برای تغییر حکم مربوط
به جنبش خود بود.
او در این کتاب
اظهار می کند علاقه مندان به جهانی شدن باید قبول کنند که این پدیده رو به افول
است و خود را برای مواجهه با واقعیت پیش رو آماده نمایند. جهانی سازی حداقل از
آنچه که نقطه نظر عامی بوده رو به زوال است و در حال شکل گیری در دو قالب جدید
است. یک سناریوی خطرناک پایان جهانی سازی به شیوه خونین 1913 با بروز جنگ بین چین
و امریکاست که خوشبختانه احتمال وقوع آن ضعیف است. اما احتمال قوی تر دوم تکامل یک
نظم جهانی جدید توسط سه قدرت بزرگ دنیا و شاید چهار قدرت اگر هند را نیز در این
مجموعه قرار بدهیم، است. قدرت هایی که تمایز آنها در عملکرد اقتصادی، قوانین،
فرهنگ ها و شبکه های اجتماعی کاملا آشکار است. در دنیای امروز، تنش های تجاری،
پیشرفت های تکنولوژیکی مثل محاسبات کوانتومی و تنظیم فن آوری است که باعث تقسیم
دنیا به مناطق مجزا می شود. این چند قطبی شدن در حال گسترش است و دو محور اساسی
دارد. اول اینکه قطب ها در جهان چند قطبی می بایست از لحاظ قدرت اقتصادی، مالی و
ژئوپولیتیک بزرگ باشند و دوم اینکه ماهیت چند قطبی بودن صرفا این نیست که قطب ها
بزرگ و قدرتمند باشند بلکه مهم ارتقاء روش های متمایز و فرهنگی آنها در انجام امور
است. دنیای چند قطبی دنیایی است که در آن امور به طور متفاوت و متمایز انجام می
پذیرد. به طور مثال اگرچه کشوری مثل چین از روند جهانی شدن سود بسیاری برده اما
جریانات تجاری او را از جهانی شدن به سمت تمرکز منطقه ای کشانده و یک مدار تجاری را
به وجود آورده است. از آنجاکه جریانات خارجی در چین در مقایسه با سایر کشورها در
سطح محدودی قرار دارد، این کشور رفته رفته تبدیل به قطب بزرگی شده که در حال عبور
از مرحله جهانی شدن است. در مقیاس وسیع تر، با بررسی روند کلی تجارت، تولید ناخالص
داخلی، سرمایه گذاری مستقیم خارجی، مقدار بودجه دولتی و جمعیت می توان مشاهده کرد
که این معیارها تنها در چند قطب به طور فزاینده ای مورد اهمیت قرار گرفته اند و
این خود دلیلی برای تبدیل شدن جهان به دنیای چند قطبی است. مثلا طی 5 سال از سال
2012 تا 2017 کل سرمایه گذاری مستقیم خارجی چین در استرالیا 21 درصد افزایش داشت
درحالیکه این رقم در برابر سرمایه گذاری امریکا در استرالیا تنها 6 درصد بود و این
نشان از افزایش سرمایه گذاری آسیا در استرالیاست.
علاوه بر اینکه
جهان چندقطبی بر پایه رشد و منطقه سازی قدرت اقتصادی به پیش می رود اما مسائل دیگر
از جمله قدرت نظامی، سیاسی و سایبری، پیشرفت های تکنولوژیکی، رشد بخش مالی و
حساسیت های فرهنگی نیز در این امر بی تاثیر نیستند. مقدار تولید ناخالص داخلی،
جمعیت، وجود میراث امپریالیستی، نقش اقتصادی منطقه، ابعاد نظامی و شاخص توسعه
انسانی از عوامل به وجود آورنده قطب ها هستند که به این ترتیب می توان اتحادیه
اروپا، امریکا، چین و به طور بالقوه هند را در رده قطب های اصلی قرار داد اما نمی
توان روسیه و ژاپن را به عنوان قطب مجزا در این جدول گنجاند. هرچند روسیه دارای
امتیازات فراوان چند قطبی شدن مثل امکانات نظامی است اما با وضعیت حال حاضری که
دارد نمی تواند به عنوان یک قطب واقعی که ویژگی های آن ارائه شده مطرح شود. به طور
کلی اختلافات فراوانی در روند صلاحیت قطب بودن مطرح است. اساسا چند قطبی به این
معناست که قطب ها به جای صحبت با یک زبان مشترک، با شیوه های مختلف سیاسی با
یکدیگر صحبت کنند. تنش تجاری یک مورد واضح در این باره است. شکل دیگر تنش، ایجاد
بحران هویتی برای کشورهایی است که هنوز کاملا در یکی از قطب ها قرار نگرفته اند. ژاپن،
استرالیا و انگلیس نمونه بارز این کشورها هستند و همینطور بحران جاه طلبی برای
کشورهایی مثل روسیه که می خواهد قطب باشد اما شرایط لازم را ندارد.
به طور کلی یکی
از پیامدهای پایان جهانی سازی و حرکت به سمت دنیای چند قطبی می تواند ایجاد بحث
های عمده سیاسی باشد. جریان مردم، ایده ها،سرمایه و گرایش بیشتر به سمت منطقه ای
شدن از عوامل اصلی قطب بودن است و این رویکرد در قطب های اصلی رو به پیشرفت
است.
منبع: The Econimist
موضوعات مرتبط: فولاد - قراضه - سنگ آهن - قیمت آهن آلات - تحلیل اخبار - اخبار اقتصادی