پایگاه
خبری فولاد ایران
- آدمی، موجودی هوشمند و سودجو است که تلاش میکند با کمترین هزینه،
بیشترین منفعت را به سوی خود جذب کند. وقتی تعداد انسانها از «یک» فراتر رود، زمینه
تزاحم فراهم میآید. بنا به تعریف، حکومت شکل میگیرد تا منافع جمعی اتباعش را تامین
و مدیریت کند. اما موضوع اینقدر ساده نیست. قدرت، به طور وسیعی نه در خدمت منافع
جامعه بلکه برای جلب منفعت حکمران بهکار رفته است. در واقع حاکم در برابر این سوال
قرار میگیرد که وقتی قدرت را در دست دارد، چرا نباید آن را حداکثری، فراگیر، مطلق،
مادامالعمر و موروثی کند؟!
پادشاهی -که نوع غالب
حکومت در تاریخ بشر است- اینگونه زاده میشود. سوال بزرگ یک شاه همیشه آن است که چگونه
میتواند تزاحم
منافع خود با رعایایش را به صورت بهینه مدیریت کند؟ جوری که
خودش بیشترین و ماندگارترین نفع را ببرد، ارکان حکومتش دلایل کافی برای حمایت از او
داشته باشند و رعیت نیز آنقدر بهره ببرد که نیاشوبد.
در منظومه فکری نظام شاهی، شاه عقل اول، فصلالخطاب و ظلالله است. شاه یک انسان-خداست. تولد و رشد او با افسانههای
ماورائی و قدیسین آمیخته میشود. شاه انسان کامل است. پس از او -و با فاصله- اشراف
قرار دارند که آدمهای درجه دو و صاحبان حق و کرامت نسبی -مشروط به وفاداری به شاه-اند.
رعیت در بهترین حالت، انسان درجه سه است. اما رعیت میداند اولاً وجود حکومت ضرورت
است و ثانیاً دنیا، دار تحقق رویاها نیست. پس بیشتر رعایا در طول تاریخ با واقعیت دردناک
سلطنت، به امید بدتر نشدن روزگارشان، ساختهاند. آنها حاکمیتی آرزو دارند که امنیت،
صلح، بهداشت و رفاه بیاورد؛ کشور را عزیز کند؛ ضمن تامین منافع عالیه شاه و اشراف،
تا حد قابل قبولی بر بیشینگی منافع ملت متمرکز شود؛ ضمن قبول عصمت و سوالناپذیری شاه
و حقبهجانبی نسبی اشراف، حدی از عدالت در روندهای حاکمیتی و محاکم را برای رعایا
تامین کند؛ بعد از اطمینان از کامرانی ازمابهتران، فرصت رشد انسانی و رقابت نسبی برای
رعایا فراهم آورد؛ زیربناها را توسعه و کسبوکار را رونق دهد؛و اینکه شاه از مالیات
و گمرکات ارتزاق کند و رقیب کسبوکار مردم نشود.
ما که در خاورمیانه زندگی میکنیم، هنوز رعایای عصر شاهانیم.
ادبیات مدرنیسم بیش از صد و پنجاه سال است که اینجا هم مطرح است.حتی مخالفان سلطنتهای
فاسد ، خود غالباً مبلغان شاهان بالقوه جدیدند. شاهانی قاطع و عملگرا که قول میدهند
تا حرص و آز بیپایان بشری را در نفس خود مهار کنند اما چون به قدرت میرسند همان میکنند
که اسلافشان کردند. مصر، خط مقدم برخورد ما با مدرنیسم بود. ترکیه پس از تجربه مدرنیزاسیون
متمرکز عثمانی و آتاتورک از دهه 80 کمکم گامهای لازم برای مهار نظامیان و تمرین دموکراسی
را برداشت. اما حالا درگیر اردوغانشاه و احیای نوعثمانی است . عراق و سوریه هم پس
از خلاصی از سلطنت فاسد، به چنگ دیکتاتوری بعث و سلطنت خونبار افتادند و حالا در ظاهر
و باطن ویرانهاند. اینجا -روی خاک نفرینشده خاورمیانه- براندازی شاهان با شعارهای
مترقی ممکن، اما «استقرار و پایایی دموکراسی» نامقدور بوده است. جمهوریها از درون
تهیاند. از آنان صورت و پوستهای میماند بر تن روح کهن سلطنت شرقی!
امروز مردم خاورمیانه بیش از آنکه مطالبه دموکراسی و زدودن سلطنت
را داشته باشند، تشنه «کارآمدی»اند. پاکستان را با امارات مقایسه کنید. شیخنشینهای
اتحادیه امارات، به هیچ معنا، حتی در ظاهر یک دموکراسی نیستند. آزادی مردم در مخالفت
با راس قدرت، بسیار محدودتر از پاکستان است. پاکستان با آن کشمکشها ظاهراً تمام زیرساختهای
دموکراسی را داراست. اما بیتردید در مقایسه این دو، حکومت امارات دستاوردهای بیشتری
دارد و مردم امارات راضیترند. رمز این مساله در کارآمدی حکومت فردی عقلگراست. آزادی
اجتماعی، تجارت آزاد،ارتباطات بینالمللی عالی،جذب سرمایه، تکریم شهروندان و سیستم
قضایی کیفی، مردم امارات را مرفه و خوشحال کرده است.
امروز، ایرانیان نیز از حکومتشان، بیش از هر چیز دیگر، «کارآمدی»
میخواهند. ایرانیان، تشنه تعامل، پیشرفت و زندگیاند. «کارآمدی» نقطه ضعف جدی حکمرانی
آشفته و چندپاره ایرانی است.ناتوانی حکمرانی در مهار و علاج آنها، این باور را پدید
آورده که دولت از حل مساله و تامین منافع ملی عاجز است. اصرار بر تمرکز روی برخی اولویتهای
ایدئولوژیک، قبول تبعات سنگین اقتصادی آنها برخی را به این باور رسانده که حکمرانی،
خود موتور تولید بحران و بخش مقوم مشکلات ملی است.بزرگترین سوال در کشورهای بحرانزده
خاورمیانه این است: چطور میشود حکومتی کارآمد داشت؟ کسی که بتواند، کالای «کارآمدی»
را عرضه کند، برنده بازار سیاست خواهد بود.
✍️محمدحسین کریمیپور