پایگاه
خبری فولاد ایران
- ترم اول که به موسسه نیاواران رفته بودیم، آقایی بودند به نام
طوسی، که مبانی اقتصاد را به عنوان پیشنیاز درس های اصلی برای ما توضیح میدادند.
یکی از مطالبی که از ایشان به یاد دارم به این مضمون است که
"هر کس در ابتدای خواندن اقتصاد یک عقل سلیمی دارد و با آن عقل به مسائل نگاه
میکند. اما به مرور زمان و با آموختن تئوری ها و فرمول های اقتصاد، آن عقل سلیم را
از دست میدهد و تئوری و فرمول جایگزین آن میشود. ولی از همان ابتدا باید سعی کرد
که این عقل سلیم را حفظ کرد و از دست نداد. "
داستان آن مسشترق اروپایی است که به یکی از دهات اطراف تهران
رفت و با کدخدا مشغول صحبت شد. کدخدا صحبتهای جالبی میکرد و پاسخهای هوشمندانه ای
میداد. بالاخره مسشترق اروپایی زبان به تحسین او گشود که شما چقدر مطالب خوبی
میگویید. کدخدا گفت که ما چون سواد نداریم، مجبوریم که اول فکر کنیم و بعد حرف
بزنیم.
کنایه از اینکه باسوادها معمولا فکر نمیکنند و فقط از
معلومات و محفوظاتشان استفاده میکنند.
حال که با رفتن دکتر نیلی از دولت، به زعم عده ای ما به یک
نقطه عطف رسیده ایم و به تعبیر عده ای دیگر یک وانفسا و قیامتی به پا شده، شاید بد
نباشد که آن عقل سلیم را دوباره فرا بخوانیم و از او بخواهیم که در فهم برخی مسائل
و یادآوری بعضی بدیهیات به ما کمک کند؟ البته اگر هنوز عقل و هنوز سلیم باشد.
اول اینکه آیا اقتصاد مثل ریاضیات و فیزیک از ذهنیات و
باورها و روابط اجتماعی مستقل است و فرمولهای آن در کره مریخ هم صادق است، یا از
جامعه ای به جامعه دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت دارد؟
رفتار مصرف کننده و مردم آیا همه جا یکسان است؟ آیا رفتار
مردم صرفا از روی غریزه و طبق قانون جنگل (معتبرترین و اجرایی ترین و تضمین شده
ترین قانون حال حاضر در جهان) است؟ یا به باورها و فرهنگ و عادات مردم هم ربط
دارد؟
اگر رفتار اقتصادی مردم، به جز غریزه، به فرهنگ و عادات و
سایر چیزها هم مربوط میشود، آیا مدل اقتصادی که در جامعه الف موفق بوده، لزوما در
جامعه ب نیز موفق است؟
یا اینکه باید مدل اقتصادی جامعه الف برای جامعه ب تنظیم و کالیبره
و بومی سازی شود؟
و یا باید زمینه فرهنگی و اجتماعی جامعه ب را به طوری تغییر
داد تا به مانند جامعه الف شود، و سپس مدل اقتصادی جامعه الف در جامعه ب اعمال
کرد؟
یا باید به زور مدل اقتصادی جامعه الف را در جامعه ب
گنجانید؟
و یا باید به صورت پنهانی و به لطایف الحیل سر جامعه ب را
شیره مالید و بدون اینکه متوجه شود، مدل جامعه الف را در آن جا انداخت؟
و اصلا آیا ضرورتی دارد که برای جامعه ب از نسخه ها و مدل
های جامعه الف استفاده کرد؟
اگر در نیویورک آسمانخراش ها ساخته شده و جواب داده اند،
حتما باید در خیابان مولوی تهران هم امپایر استیت ساخت؟ اگر بله، آیا باید نقشه و
محاسبات این امپایر استیت را با خاک سست خیابان مولوی تطبیق داد، یا باید خاک
خیابان مولوی را عوض کرد و با خاکی مثل نیویورک جایگزین کرد و سپس عمارتی همچون
امپایر استیت را در آنجا ساخت؟ و یا آسمانخراش را به زور در مولوی بسازیم و بعد با
توکل بر خدا! آنقدر بتن تزریق کنیم تا بلکه محکم شود و نیفتد. (مثل سد لار که اول
روی گسل ساخته شد و سپس سالها بتن تزریق کردند تا سوراخش را پر کنند. راستی
بالاخره پر شد؟)
افرادی که ریاضیاتشان قوی است و IQ
بالایی دارند، به طور طبیعی خیلی زود وارد جزئیات میشوند و میخواهند تا "کم
فیها خالدون" مطلب بروند. اما مشکل ما نه تنها در اقتصاد، بلکه در سایر مسائل
در فهم کلیات و اصول و تطابق آن با واقعیات جامعه خودمان است.
یک عده مهندس باهوش که اقتصاد دان میشوند، نه در اصول موضوعه
شک میکنند و نه حتی در فروض. اصول و فروض را همچون اصول دین می پذیرند، و یا اصلا
به آنها اهمیت نمیدهند، و به سرعت به سراغ مشتق دوم و سوم و nام میروند و
ماتریس هشین را به دست می آورند و برنامه ریزی خطی و غیر خطی میکنند و جعبه اج ورث
را میسازند و ضریب جینی را محاسبه می کنند؛
و صد و شصت و سه تا کار دگر.
اما اگر راه را از اول اشتباه رفته باشیم، هر چه جلوتر
برویم، در واقع از هدف دورتر میشویم.
آیا راه را درست رفته ایم؟
اگر بله و اگر نه، دلیلش چیست؟
بد نیست هر چندی یک بار بایستیم و نگاهی به پشت سر و مسیری
که آمده ایم بکنیم. حتی اگر برخی تئوری های اقتصادی به دین و مذهب و ایدئولوژی ما
تبدیل شده و روی آن تعصب پیدا کرده ایم، باز هم میشود آن را، لااقل در خلوت خودمان
و یواشکی، مورد بازنگری قرار دهیم.
سپهر نواب زاده