پایگاه
خبری فولاد ایران - از نگاه من دولت بعد از
سیاستهای ارزی نادرست ششماهه اول امسال، هنوز راه خود را پیدا نکرده و نمیداند
قرار است به کدام سمت برود. یک نگاه نادرست در اقتصاد وجود دارد که میگوید اگر
قیمتها را پایین بیاوریم و همه چیز ارزان شود، مردم به رفاه میرسند. اما هیچ
تئوری اقتصادی چنین چیزی را تایید نمیکند. متاسفانه مقامات و سیاستمداران ما
خودشان را به ادبیات اقتصادی نزدیک نکردهاند. ادبیات اقتصادی در پی افزایش رفاه
است اما نه با ارزانسازی بلکه با افزایش قدرت خرید. از منظر اقتصاد، برای افزایش
رفاه، باید سفره اقتصاد را بزرگ کرد تا درآمد سرانه افزایش پیدا کند و قدرت خرید
مردم بالا برود و در پی آن رفاه ایجاد شود.
ما پیش از سال 97، مدام توصیه میکردیم که دولت قیمتها را
واقعی کند تا جهش یکباره ارز، قدرت خرید مردم را کاهش ندهد و رشد اقتصادی آسیب
نبیند و در شرایط کنونی گرفتار نشویم. اما دولت هیچکدام اینها را انجام نداد. ما
تا قبل سال 97، میتوانستیم سیاستگذاری اقتصادی را به سمتی ببریم که «قیمتهای
واقعی همراه با فراوانی» را تجربه کنیم. اما دولت این فرصت را سوزاند و از دست رفت.
حالا دو راه پیشروی ما وجود دارد. یک راه این است که سیاستهای
دهه 60 را در پیش بگیریم و یکی آن است که از این سیاستها دوری کنیم و واقعیت
موجود جامعه را بپذیریم. سیاستهای دهه 60 میتواند ما را به سمت «قحطی همراه با
ابرتورم» ببرد. راهکار دوم این است که سیاست اقتصاد دولتی را رها کنیم و «فراوانی
همراه با گرانی» را تجربه کنیم. من مدافع گرانی نیستم. اما هیچ انتخاب دیگری
نداریم و باید بین «ابرتورم همراه با قحطی» و «فراوانی همراه با گرانی» یکی را
انتخاب کنیم. عقل سلیم میگوید فراوانی با گرانی را انتخاب کنیم. چون «فراوانی
همراه با گرانی» زایش دارد. به تدریج قدرت خرید مردم را افزایش میدهد و ما سالهای
دهه 60 یا شرایط امروز ونزوئلا را تجربه نمیکنیم.
افرادی وجود دارند که تلاش میکنند اقتصاد را در یکی از این
دو مسیر بیندازند. البته برخی شعار میدهند که با اقتصاد دولتی میتوان به سمت
ارزانی با وفور رفت. حتی عدهای شعار میدهند که طرفدار قیمتهای منطقی با وفور
هستند. ما هم دلمان میخواهد این وعدهها و شعارها را بدهیم. خیلی هم محبوبیت کسب
میکردیم. اما دوره چنین انتخابی گذشته. جهش نرخ ارز و رسیدن آن به 10 هزار تومان،
گرانی خاص خودش را به اقتصاد تحمیل میکند. همه تلاش ما در سال گذشته این بود که
شوک ارزی رخ ندهد که داد. حالا هم پیاز را خوردهایم و هم چوب را. حداقل کاری که
الان میتوان کرد این است که حبس را تحمل نکنیم. ما اول باید بپذیریم که جز این
دوراهی که من گفتم، راهی وجود ندارد. اما متاسفانه نمیپذیریم. عقل سلیم میگوید
گرانی را که به اقتصاد تحمیل شده بپذیریم تا دچار قحطی نشویم. من معتقدم آنهایی که
حرفهای پوپولیستی میزنند و وعده ارزانی همراه با وفور یا قیمتهای منطقی همراه
با وفور را میدهند، اینها نقش مار را میکشند.
علی میرزاخانی