پایگاه
خبری فولاد ایران - اقتصاد این روزهای
ایران پتانسیل دریافت اسکار را دارد!
هیجانی که تماشاگر را بر صندلیاش میخکوب کرده
است. داستان تولیدکنندهای که با بغض در گلو، نامه تعدیل صد نفر از نیروهایش را مینویسد.
داستان کارگر همان کارخانه که یک سال به دنبال تهیه جهیزیه دخترش بوده و امروز
باید با شرمندگی از بیکاری به خانه برگردد در حالی که هیچ وسیلهای از جهیزیه را
تهیه نکرده است.
اقتصاد این روزهای ایران برای همه ژانرهای داستانی میتواند
کاندیدای بهترین فیلم شود. داستان عاشقانه جوان فوق لیسانسی که به دلیل بیکاری از
خانواده عشقش جواب رد شنیده است. داستان جنایی مصادره خانه یک کارآفرین به دلیل
پرداخت نشدن اقساط وام. همان کارآفرینی که محاسباتش را بر اساس دلار 3800تومانی
انجام داده بوده است. داستان تخیلی محاکمه مفسدان اقتصادی. یا برای دوستداران
کارهای فانتزی، داستان آقازادههایی که با واردات قاچاق کالا، خودروهای لوکس و
رنگی بیشتری به پارکینگ خانهشان اضافه کردهاند. افزایش نرخ طلاق و داستانهای
جنگی در بعضی خانوادهها هم ژانر بعدی فیلم سینمایی اقتصاد ایران است.
حال بیایید سناریوی فیلم سینمایی را در نظر بگیریم که هیچ
مخاطبی نخواهد داشت. داستان تولیدکنندهای که هر روز به محل کارش میرود و مشغول
کار میشود در حالی که هیچ اتفاق ویژهای در زندگیاش نمیافتد. او با خیال راحت
بخشی از سود حاصل از درآمدش را در کارش سرمایهگذاری میکند و بخش دیگرش را هم
ذخیره میکند.او همچنین هر روز در راه برگشت به خانه باید خریدهای روزانه خود را
انجام دهد. اقلامی که قیمتشان در دو سال گذشته تغییری نکرده است. این همان فیلم
کسلکنندهای است که هیچکس برای دیدنش بلیت سینما نخواهد خرید.
چه زمانی یک فیلم شما را تا سکانس پایانی مجذوب خودش نگه میدارد؟
زمانی که کارگردان فیلم به شما قدرت پیشبینیهای متفاوتی ارائه کند، و در نهایت
با یک ترفند اساسی داستان را طوری تمام کند که هیچکدام از پیشبینیهای شما به
وقوع نرسیده باشد. این شرایطی است که کارگردان به موفقیت رسیده است و افراد برای
آن سوت و کف خواهند زد.
بیایید شرایطی را در نظر بگیریم که نتوانیم میزان موفقیت یا
شکست را محاسبه کنیم. شرایطی که برای ما ابهام دارد.
سناریو دومی که برای شما تعریف کردم، فیلم سینمایی کسلکنندهای
بودکه متعلق به یک تولیدکننده بود. در آن سناریو، تمام شرایط برای نفر اصلی داستان
یعنی تولیدکننده مشخص است. قیمتها ثابت است، او میتواند میزان سود و ضررش را
محاسبه کند و برای آیندهاش برنامهریزی کند.
همه ما آرزوی زندگی به عنوان شخصیت آن فیلم کسلکننده را
داریم. اما متاسفانه امروزه ایرانیها بازیگران یک فیلم هیجانی هستند که به سختی
میتوانند شرایط آینده اقتصادیشان را پیشبینی کنند. ما در شرایط ابهام گرفتار
شدهایم.
برخلاف فیلمهای سینمایی که هر مقدار پایان غیرقابل پیشبینیتری
داشته باشند، کارگردان ماهرتری نیز داشتهاند، در سیاستگذاری با مسالهای متفاوت
روبهرو میشویم. این غیرقابل پیشبینی بودن آینده توسط مردم برای رئیسجمهور نقطه
ضعف به حساب میآید. در هر کشوری، رئیسجمهور هرچقدر بتواند افق دید قابل پیشبینیتری
به مردم ارائه کند، فردی توانمندتر خواهد بود.
یک کارآفرین به دنبال بازاری است که احتمال شیر
یا خط آمدن سکهاش مشخص باشد.در شرایط ابهام نهتنها سرمایهگذار خارجی به دنبال
سرمایهگذاری در ایران نخواهد بود، بلکه سرمایهگذارهای ایرانی هم سعی در انجام
کمترین فعالیتهای اقتصادی خواهند داشت.
مدتی قبل شنیدم یکی از افرادی که انبار سیگار دارد و به صورت
کلی سیگار میفروشد، به سفر چند هفتهای خارج از کشور رفته است و کسبوکارش را
تعطیل کرده است. او منطق سفرش را به این شکل شرح داده است: «یک میلیارد امروز
سرمایه در انبارم است. یک ماه به سفر میروم و خوشگذرانی میکنم و زمانی که
برگردم سرمایهام در انبار تبدیل به دو میلیارد شده است. چرا باید در این روزها
کار کنم؟ به سفر میروم و پولدارتر میشوم.
یکی از مشکلات اصلی تصمیمگیری در شرایط ابهام و عدم اطمینان
همین مورد است. افراد تصمیمگیریشان را به تاخیر میاندازند. به اکثر افراد جامعه
نگاه کنید. چند ماهی است که تصمیمهای مرتبط با خرید و فروششان را تاخیر انداختهاند،
به دلیل اینکه هیچ پیشبینی در برابر اتفاقهای آینده ندارند.
یکی از علتهایی که افراد یک جامعه به سیاستگذاران اعتماد میکنند،
سادهسازی تصمیمهاست. ما به افرادی رای میدهیم که بهترین قوانین و شرایط را برای
ما رقم بزنند تا ما بتوانیم تصمیمهای صحیح و سادهتری بگیریم...
✍️حامد زرندی
تجارت فردا