پایگاه خبری
فولاد ایران - چین قدیم حکومتی دموکرات نبود، ولی
نهاد داشت و تصمیمات تابع نظرات افراد نبود.برای سیاستهای اقتصادی، آموزشی یا
اجتماعی، نهادهایی بودند که در آن افراد دور هم جمع میشدند؛دیدگاهها مطرح میشد،
و براساس منفعت عامه تصمیم میگرفتند و آن تصمیم را اجرا میکردند. اما به تاریخ
ایران معاصر که نگاه میکنیم، دو نفر را میشناسیم: پدر و پسر؛ رضا شاه و محمدرضا
شاه. آن دو بهخصوص در نیمه دوم حکمرانیشان، خودشان به شخصه تصمیمگیر بودند و
اگر هم افرادی بودند مانند فروغیها در دوره رضاشاه یا عالیخانیها در دوره محمدرضاشاه
که مشورتی میدادند خیلی زود کنار گذاشته شدند. شاید شنیدهباشید که محمدرضا شاه
در رامسر اقتصاددانان را جمع کرد تا درباره آینده اقتصادی کشور صحبت کنند و در آن
جلسه، به حاضران گفت من شما را جمع کردهام که بگویم چکار کنید نه این که شما به
من بگویید چکار کنم! گویا تا زمانی که ما درآمد نفتی داریم به دیالوگ نیازی نیست،
و وقتی بحران فرا میرسد و درآمد نفتی پایین میآید برای دورهای محدود به دیالوگ
روی میآوریم
در کرهجنوبی در دهه ۶۰ میلادیِ سه
گروه، یعنی نظامیان و اندک گروههای بخش خصوصی و تعدادی از سیاستمداران به یک
قرارداد اجتماعی رسیدند.مطالعه کردند و فهمیدند که کشوری کوچک با جمعیتی کم و بدون
منابع طبیعی هستند. سپس انرژی خود را بر سه مزیت متمرکز کردند: کشتیسازی، فولاد و
صنعت اتومبیل. نتیجهاش آن شده است که امروز ۱۵درصد بازار
اتومبیل آمریکا دست کرهجنوبی است. استراتژیهای دهه ۶۰
میلادیِ
نخبگان کره، حالا جواب داده و آنها سهمشان را از بازار جهانی گرفتهاند. فولاد
کرهجنوبی با کیفت بالا و قیمتی پایینتر از بازارهای بینالمللی سبب ورشکستگی
صنعت فولاد آمریکا شده است. کرهجنوبی در تولید کشتیهای باری و نفتی رتبه سوم
جهان را دارد و از طریق این مزیت نسبی، نه دولت و نظامیان که بخش خصوصی، ثروت قابلتوجهی
را ایجاد کردهاست. امروز در برابر شهرت شرکتهای کرهایِ الجی و سامسونگ، حتی
نمیتوان یک شرکت روسی را نام برد که در سطح جهانی مطرح باشد. چین و کرهجنوبی و
پیش از آنها ژاپن به این نتیجه، به این قرارداد اجتماعی، رسیدند که برای توسعه
باید به سمت مدارهای جهانی حرکت کنند و از بازار جهانی سهمشان را بگیرند. دهسال
پیش در میان ده بانک اول جهان هیچ بانک چینی وجود نداشت، اما اکنون چهار بانک از
این ده بانک متعلق به چین است. ما ایرانیان به قرارداد اجتماعی نرسیدهایم.
قرارداد اجتماعی یعنی مجموعه نخبگان، روشنفکران، نویسندگان، خبرنگاران و جریانهای
سیاسی مسلط در کشور به یک جمعبندی بر سر پارادایم مشترکشان برسند.ما نمیتوانیم
هر هشتسال مسیر کشور را عوض کنیم و یک جهانبینی جدید را مبنای عملمان قرار
دهیم. باید تکلیف خود را با نظام بینالملل مشخص کنیم و این احتیاج به یک توافق در
بالا، به یک قرارداد اجتماعی در سطح عمومی، دارد.
در ایران سه طرز تفکر به صورت همزمان وجود دارند. اول، جهانبینی
اسلامی است. دوم، طرز تفکر سوسیالیستیِ دهه شصتی است که اولا دولت را همهکاره و
مسلط به همه امور میداند و ثانیا ضدامپریالیستی است و معتقد است باید از دنیا و
نظام بینالملل فاصله گرفت؛سوم طرز تفکر لیبرال است که ، متاثر از مدل توسعه
کشورهایی مانند کرهجنوبی، چین، مالزی و ترکیه بهدنبال فهم مزیت نسبی کشور و
تبادل و همکاری گسترده با جهان است. چالش ما این است که این سه جهانبینی قابل جمع
نیست. تفکر اسلامی و تفکر سوسیالیستی با تفکر لیبرال قابل جمع نیست و هر کدام
مبانی خود را دارند. این سه تفکر از لحاظ هندسی، دایرههایی هستند که حتی نقطهای
مماس با هم ندارند. مسیرها و رهیافتهای مختلفی هستند که نمیتوانند هیچ اشتراکی
داشتهباشند. این مشکلی است که از مشروطه داشتهایم و مشکل جدیدی هم نیست.
تضاد فعلی ما با جهان تصادفی نیست و ریشه در مبانی دارد. اصل
نفی سبیل بنیانی دینی دارد و مصر است مقدرات مسلمانان نزد غیرمسلمانان نباشد. این
اصل تابع رای افراد نیست بلکه در کانون تفکر اسلام سیاسی است
فراز و نشیبهای اندیشهای ما ایرانیان در دو قرن اخیر به
موجب عدم تلاقی همین بنیانهای فلسفی است. ما هم میخواهیم زندگی کنیم و هم
مبارزه. هم چهگوارا باشیم و هم خانم مرکل. سخت است.
چین کشوری است با قدمت تاریخی، غرور ملی، و ناسیونالیسم
مقتدر؛ اما به جریان جهانی توسعه پیوسته است. آن سه مکتب فکری میتوانند به لحاظ
فرهنگی در جامعه حضور داشته باشند؛ اما حکمرانی محل بحثهای فلسفی نیست. فلسفه
متعلق به دانشگاه است
✍️ دکتر محمود
سریع القلم