پایگاه خبری
فولاد ایران - در تمام هفتاد سال فعالیت نظام کشور،
ما بر سرمایه اقتصادی تأکید داشتهایم؛ یعنی صنعت بیاوریم، سد بزنیم،بعد از جنگ هم
گرچه بر سرمایهگذاری اقتصادی متمرکز بودیم (درحالیکه بعد از انقلاب جمعیتمان
دو برابر شده بود، ما سیبرابر رژیمِ قبل سد ساخته بودیم!) ولی همزمان به سراغ
تولید انبوه سرمایه انسانی هم رفتیم.در این حوزه آنقدر پیش رفتیم که مثلاً تعداد
مهندسان ساختمان ما بعد از انقلاب چهلبرابر شد؛ یا تعداد فارغالتحصیلان همه رشتههای
مهندسی از ژاپن و کره جنوبی جلو زدیم.با همة این تلاشها، ما همچنان در شرایط ماقبل
توسعه دستوپا میزنیم.چرا؟
چون ما سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین را اصلاً
نفهمیدیم چیست
سرمایه اجتماعی اعتماد مردم به همدیگر، اعتماد مردم به
حکومت، اعتماد حکومت به مردم، احترام به قانون توسط حاکمان، رعایت قانون توسط
مردم،امید به آینده ، رفتارهای پر از نشاط در میان مردم، و هرچیزی زندگیمان کم
تنشتر،امنتر، کمهزینهتر و شادمانهتر کند. وقتی به هم اعتماد داریم راحتتر
معامله میکنیم ،وقتی نسبت به هم شفقت داریم، کمتر بوق میزنیم؛ وقتی همه قانون را
رعایت میکنیم دیگر نیازی نیست شهرداری از خودمان عوارض بگیرد تا در خیابان سرعتگیر
نصب کند
اینها همان چیزهایی است که دستِکم تا پایان جنگ آنها را
داشتیم و بعد تولیدشان متوقف شد و در دو دهة اخیر تخریبشان کردیم. امروز خیلی بیصبریم،خیلی
ناامیدیم، خیلی نگران آیندهایم،نسبت به هم بیاعتمادیم،حق یکدیگر را پایمال میکنیم، دروغ میگوییم، برای سیاستمدارانمان جوک میسازیم
و ...؛ اینها یعنی سرمایه اجتماعی در جامعه ما ته کشیده است
وقتی یک پزشک سرمایه نمادین میشود، خیلیها میکوشند
اطراف او جمع شوند و او را حمایت کنند تا بیمارستانی مدرن بسازد. وقتی یک مرجع
تقلید سرمایه نمادین میشود، شهروندان زیادی میکوشند در اقدامات انساندوستانه با
او همراهی کنند. وقتی یک فوتبالیست نمادین برای کمک به زلزله زدگان اقدام میکند،
دهها هزار نفر با او همراهی و مشارکت میکنند.
اینکه هرچه مقامات التماس میکنند که به جامعه
بباورانند که اوضاع خوب است و نگران نباشند و جامعه باور نمیکند، به خاطر این است
که هیچ سرمایه نمادینی در میان دولتمردان نداریم که با مردم صحبت کند و آنان سخنش
را باور کنند
جامعه ما یک جامعه مثالزدنی در تخریب سرمایههای نمادینش
است. هنوز نه حکومت ما میداند و نه مردم ما که وقتی یک مرجع تقلید را یا یک سیاستمدار
برجسته را یا یک هنرمند را یا یک فوتبالیست را تخریب میکنند، مثل این است که
دارند یکی از ستونهای تخت جمشید را تخریب کنند. فوتبالیستمان را بهخاطر مدل
مویش یا نحوة صحبتکردنش تخریب میکنیم؛ هنرمندمان را بهخاطر مواضع سیاسیاش
تخریب میکنیم؛ سیاستمدار ترازِ جهانیمان را به خاطر آنکه دوستش نداریم تخریب
میکنیم،
شکارگاه خسروپرویز در قلب کرمانشاه را که میتوانست
به یک جاذبه گردشگری تبدیل شود چه کردیم؟پایه عظیم سیمانی دکلهای تله کابین
اصفهان را بر روی پیهای باقیمانده از شاه دژ، قلعه نظامی عصر ساسانی، در کوه صفه
نصب میکنیم؛ کاروانسرای تاریخی تحدید را در قلب اصفهان به برج سیمانی جهاننما
تبدیل میکنیم؛ حمام خسروآقا را برای کشیدن خیابان، شبانه تخریب میکنیم؛ جنازه
رضاشاه را گموگور میکنیم؛شهر بم را که میتوانست به همانصورت تخریبشده پس از زلزله
نگهداریم و به تنها «شهر- موزه» تاریخی جهانی برای زلزله تبدیل کنیم، شتابزده و
بهصورت ناقواره بازسازی میکنیم؛
و بیشازهمه جگرم برای مریم میرزاخانی داغ است که وقتی بهعنوان
نخستین زن ایرانی بزرگترین جایزه جهانی ریاضیات
را دریافت کرد و بخاطر نداشتن روسری او را مخفی کردیم و به جوانان کشورمان
معرفی نکردیم و صداوسیمایمان لالمونی گرفت و هیچ دانشگاهی به کشور دعوتش
نکرد؛حالا تو بگو حق چنین جامعهای نیست که لیلیگاگای آمریکایی الگوی دخترانش
شود؟
سوریه فروپاشید چون سرمایه نمادین ملی نداشت و بنابراین از
هر محله جوانکی سر برآورد و رهبری اعتراضات را برعهده گرفت و چنین شد که دهها
گروه معارض در سوریه به جان حکومت و جامعه افتادند و شد آنچه نباید میشد.
#دکتر_رنانی