پایگاه خبری
فولاد ایران - آیا اماراتی ها، گرجستانی ها و مردم
ترکیه، پول و سرمایه خود را به بانک های ایرانی منتقل می کنند؟ یا برعکس. چرا
گرجستان ویزا برای ایرانی ها را لغو می کند و زمینه برای سرمایه گذاری میلیاردی
آنها را در گرجستان فراهم میکند؟ و شاید پرسشی اصولی تر: چرا شهروندان به این فکر
می افتند که دارایی های خود را به ارز تبدیل کرده و در خارج مستغلات بخرند؟
این سوال و ده ها سوال مرتبط، به اصول ثابت حکمرانی بر می
گردد. اگر شخصی روزی چهار پاکت سیگار مصرف کند و نیم کیلو چربی وارد بدن خود کند و
با هر چای دوازده حبه قند بخورد، نمی تواند وقتی در CCU بستری شد، روزگار و
اطرافیان خود را سرزنش کند. حکمرانی مانند سلامتی جسم انسان، اصول دارد و اگر آن
اصول جهان شمول رعایت نشوند، کارآمدی دچار اختلال می شود. اولین شرط حکمرانی،
ایجاد امنیت فکری، شغلی، مدنی و اقتصادی است. بعد از این که سطح قابل توجهی از این
امنیت فردی تحقق پیدا کرد، حفظ هویت و تعلق خاطر اهمیت پیدا می کند.
اگر شهروندان یک کشور صبح از خواب بیدار شوند و متوجه شوند
چهل درصد ارزش دارایی های آنها از بین رفته است به طور طبیعی در پی چاره اندیشی
خواهند بود. در چنین شرایطی، هویت، تعلق به خاک و اعتماد به آینده رنگ می بازد.
محمدرضاشاه صدها هزار نفر را با سواد کرد، آموزش دانشگاهی داد و دانشجو به خارج
فرستاد، بعد گفت: حرف نزنید؛ من می فهمم. او بهترین اقتصاددانان (علینقی عالیخانی)
و مجریان (عبدالمجید مجیدی) را به کار گمارد و بعد به آنها دستور داد تا فرامین او
را عمل کنند. او با گرفتن حس مشارکت از آنها، امنیت فردی و اعتبار و مسئولیت را از
افراد گرفت. مجریان و شهروندان بی تفاوت شدند.
اکثریت مطلق مردم اتحادیه اروپا که 508 میلیون نفر جمعیت
دارد زندگی بسیار معمولی دارند: یک آپارتمان بسیار کوچک، یک دوچرخه، یک کارت مترو
و قطار و یک شغل معمولی. اما بسیار راضی و خوشحال هستند، چون امنیت روانی دارند و
در جوامعی با ثبات زندگی می کنند. نرخ تورم حدود 2 درصد است و به همان میزان درآمد
آنها در سال افزایش پیدا می کند و بنابراین احساس ثبات می کنند.
وقتی عوارض خروج از کشور یک دفعه 300 درصد (بار اول) و 420
درصد (برای بار دوم) افزایش می یابد، خودبخود تنظیم روانی مسافرین را به هم می
ریزد. اگر در سال، عوارض خروج از کشور 5 درصد و حتی 10 درصد افزایش یابد با روان و
انتظارات انسان ها تطابق می کند ولی افزایش ناگهانی 420 درصدی، حاکی از فقدان
آشنایی با روانشناسی انسان در حوزه ثبات، امنیت و انتظارات معقول است.
محمدرضاشاه آموزش عمومی را گسترش داد، مردم را شهرنشین کرد و
درآمد آنها را افزایش داد و بعد حکم کرد: حرف نزنید و انتقاد ممنوع. هر شهروندی که
نقد میکرد عامل خارجی قلمداد میشد. این مسدود کردن حق طبیعی و امنیت فردی انسانها
است. حکمرانی مانند پزشکی، مهندسی و معماری یک تخصص است: متونی در حد چند هزار
کتاب دارد. محتاج تجربه و یادگیری است. به چارچوبی فکری به نام قرارداد اجتماعی
میان مجریان نیاز دارد و از همه مهم تر تابع یک سیستم با ثبات است.
آیا آمریکا میتواند در امور نروژ دخالت کند؟ آیا آمریکا،
روسیه، انگلستان، آلمان و چین میتوانند نروژ هراسی به راه اندازند؟ نمی توانند چون
نروژ ثبات دارد. با پنج میلیون و دویست هزار نفر جمعیت، 371 میلیارد دلار تولید
ناخالص داخلی دارد. با 1.2 درصد نرخ تورم، مردم این کشور 7.3 درصد از درآمد خود را
پس انداز میکنند، این در شرایطی است که دستمزدها در سال 4.6 درصد افزایش پیدا میکنند.
درآمد حاصل از نفت فقط به «صندوق نفت» رفته و در صدها شرکت سرمایه گذاری میشود و
تنها 4درصد از سود سرمایه گذاری در بودجه جاری به کار گرفته میشود.
صندوق نفت نروژ حدود یک تریلیون دلار است. اصل و
سود آن برای نسل های آتی است. درآمد سرانه در این کشور 62510 دلار است. با این
آرامش، ثبات، امنیت، توزیع امکانات و آینده نگری، کدام کشور خارجی می تواند در
نروژ نارضایتی ایجاد کند؟!
حکمرانی یک تخصص است. با تغییر وزرای اقتصادی اتفاق خاصی نمی
افتد؛ باید اندیشه های حکمرانی را اصلاح کرد.
طبع بشر به گونه ای ساخته شده که دوست دارد دیده شود: دیده
شدن یک نیاز است و هر فردی که در خود استعدادی می بیند، حس و علاقه مندی او به
دیده شدن بیشتر است. وقتی انسان ها دیده نشوند، همکاری نمی کنند. ریشه ی عموم
نارضایتی ها در نادیده شدن و بنابراین در ناکارآمدی است.
کارآمدی در حکمرانی نیازمند اجرای سیاست هایی
است که به ثبات و امنیت روانی انسانها بیانجامد.
✍️دکتر محمود سریع القلم