پایگاه
خبری فولاد ایران -این پرسش بود که در
اواخر قرن 18 چرا فرانسوی ها اشرافیت را رد کردند در حالی که انگلیسی ها قبولش
کردند، توکوویل، فیلسوف فرانسوی می گفت رده های بالای اشرافیت فرانسه این امکان را
داشتند که درباری شوند و وقت و روزگارشان را در دربخانه سلطنتی بگذرانند، یک
فرانسوی معمولی به اینها نگاه می کرد و سر در نمی آورد که فایده اجتماعی این حضرات
چیست؟ نمی فهمید این از ما بهتران بودن و این مقام بالایی که ارکان کشور به این
میان مایگان می دهند چه مبنایی دارد و از کجا می آید؟
رده های پایین تر اشرافیت در فرانسه که وضعشان بدتر بود،
مجبور بودند به زمینشان بچسبند و در محله خودشان بمانند، پولی در بساط نداشتند،
ولی هر چه کمتر پول داشتند، افاده شان بیشتر بود، رعیت فرانسوی نمی فهمید این همه
اهن و تلب حضرات از کجا آمده است.
در بریتانیا قضیه برعکس بود، اشراف زادگان بی خوف و خجالت
خود را برزگر-جنتلمن معرفی می کردند، برزگر-جنتلمن انگلیسی مالک یک زمین زراعتی
است که به دلیل دغدغه ای که برای بازدهی
زمین هایش دارد، شش دانگ حواسش جمع است که ابتکار به خرج دهد و توسعه ای در کارش
ایجاد کند و البته در کنار ان دلواپس اسم و رسم و خوشنامی خود در بین مردم منطقه و
محل خود هم هست، اگر چنین کسی به عنوان نماینده به مجلس برود، بایستی در چشم و دل
انتخاب کنندگان یک ادم اهل بخیه و اهل کار و پیشرفت بیاید که رفاه عمومی هم برایش
حساب است، از این روست که رعیت انگلیسی با میل و رضایت جلوی اشراف کلاهش را از سر
بر می دارد، در حالیکه همتای فرانسوی اش جز با دندان قروچه و لب گزه چنین نمی کند
(چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند، ریمون بودن، مرتضی مردیها).
در مملکت آریایی اسلامی هم به نظر اوضاع بی شباهت به فرانسه
نیست، آدم هایی متوسط به دلایلی نه چندان محکم به مجلس راه می یابند و برای سرنوشت
80 میلیون ادم تصمیم می گیرند، با "تکرار می کنم" و ناز و اطوار نمی
توان کار را پیش برد، باید آدم های توانمند و قابل را معرفی کرد، ولی متاسفانه
چنین نیست، نمی دانم چرا باور نمی کنیم ما وسط مصیبت ایم، اوضاع خوب نیست، از
اینجا که ما هستیم تا لیبی و سوریه راه درازی نیست، باید تدبیری کرد، فاجعه در یک
قدمی است
راهبرد