پایگاه
خبری فولاد ایران - به گزیده ای
صورتجلسات شورای اقتصاد با حضور محمدرضا شاه توجه فرمایید:
شهردار پایتخت (غلامرضا نیکپی) بعرض رساند: با توجه به تأکیدی
که در مورد ایجاد آپارتمانهای یک اطاقه فرمودند باید سطح زیربنای آنها نیز مشخص گردد.
شاهنشاه فرمودند:مساحت آپارتمانهای یک اطاقه باید در حد ۴۰
تا
۵۰ متر باشد
سپس شاهنشاه سئوال فرمودند:در مورد دستوری که قبلاً دادهایم
مبنی بر اینکه به سوپرمارکتها بگویید برای ایجاد مزارع صنعتی که بدون خاک در آن میشود
سبزیجات تازه در تمام مدت سال تولید نمود چه اقدامی کردهاند؟
وزیر کشاورزی و منابع طبیعی (منصور روحانی) بعرض رساند: اولین
نوع آن در مرکز تحقیقات وزارت کشاورزی و منابع طبیعی در اوین مشغول آزمایش این نوع
زراعت میباشند تا محصولش بدست آید و با نشان دادن محصول و قیمت آن معتقدشان کنیم که
اگر کنار هر سوپرمارکت یک واحد ۳۰۰ متر مربعی بوجود
بیاورند میتوانند سبزیجات تازه در تمام مدت سال در اختیار مشتریان خود بگذارند.
شاهنشاه فرمودند: زودتر اینکار را انجام دهید. قبلاً گفته بودیم
که اتکا اقدام نماید
شاهنشاه فرمودند: اولویت را به کارهای ساختمانی مربوط به مسکن
دهید.مجیدی (عبدالحمید مجیدی،رییس سازمان برنامه و بودجه) بعرض رساند: قسمتی از کارهای
ساختمانی که ضمن طرحهای عمرانی صورت میگیرد ضرورت و فوریت ندارد شاهنشاه فرمودند: لیست
آنها را تهیه کنید تا ما دستور دهیم.
طبیعی است که می توان در باره صدها موضوعِ مربوط به نیروهای
مسلح، سیاست خارجی، امنیت داخلی، تلویزیون و مطبوعات، ورزش و جوانان، دانشگاه ها و
نظام آموزشی به این روش تصمیم سازی، مدیریت کرد.
آیا در حکمرانی جدید و مدرن میتوان، تصمیم
گیری در صدها موضوع را به یک گروه بسیار کوچک معطوف کرد؟ آیا دانش و اطلاعات عظیم بشری
که ضرورتی اجتناب ناپذیر برای تصمیم گیری است را می توان در چند نفر محدود خلاصه
کرد؟ آیا می توان بدون صدها کمیته، کمیسیون و سیستم های نظارتی، حکمرانی معقول داشت؟
آیا می توان بدون رسانه های آزاد سلامت سیاسی جامعه را نهادینه کرد؟ به هر میزانی
که شاه و گروه کوچک اطراف او، باهوش، بادرایت و خوش نیت برای توسعه عمرانی کشور باشند،
اما مدیریت محتاج یک بوروکراسی شفاف و کارجمعی، است.آیا میتوان به تصمیمی منطقی رسید
وقتی اعضای جلسه نتوانند با شاه، بحث و مخالفت کنند؟ آیا میتوان با مونولوگ، کشوری
را مدیریت کرد؟اگر مدارهای مشورت بسیار محدود باشند، چرا باید متخصصین یک جامعه همکاری
کنند یا حس کنند جزئی از یک نظام اجتماعی هستند؟ آیا می شود قشر متخصص تربیت کرد ولی
به آنها بها نداد؟
مشارکت متخصصان از مکاتب فکری گوناگون برای
فهم و مدیریت مسایل یک کشور شروع فرآیندی است که بلوغ آن به سیستم حزبی، آزادی رسانه
ها و در نهایت بعد از دهه ها به دموکراسی منجر می شود. اگر حکمرانان نتوانند میان
خود و این اقشار به فهم مشترک و صورت بلوغ یافته آن یعنی قرارداد اجتماعی برسند،افکار آنان نمی تواند تداوم پیدا کند چون احساس تعلق از میان میرود.
آیا می شود دانشگاه ساخت و متخصص تربیت کرد ولی کثرت گرا نبود؟
آیا می توان حکمرانی خوب را هدف قرار داد ولی یک برداشت از زندگی، جهان، اقتصاد، سیاست
خارجی و امنیت داشت؟
در دوران پهلوی، کشور قدری صنعتی شد، سواد
و دانش مردم افزایش یافت، امکانات برای زندگیِ بهتر فراهم شد، ارتباطات جهانی گسترش
یافت ولی مدیریت و حکمرانی در دایره ای بسیار محدود و با برداشت هایی محصور اجرا
گردید.به گفته دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد ایران در سال های ۱۳۴۷-۱۳۴۰،
از سال ۱۳۴۶ به بعد مدیریت کشور نزد شاه بود.عده بسیاری
که حتی از مدارهای دربار محسوب می شدند، در تصمیم گیری ها بیگانه شدند. وقتی حکمرانی
در یک ذهن خلاصه شود، تعداد اشتباهات زیاد شده و انباشته میشوند.جامعه زنده، جامعه
ای است که در آن یک اشتباه، دوبار تکرار نمی شود چون با بحث، دیالوگ و آزادی بیان،
اشتباهات در آن مطالعه می شوند و ناخودآگاه شهروندان و مدیران از اشتباهات گذشته فاصله
می گیرند. یا باید در یک کشور انتخابات واقعی باشد و به تغییر سیاست ها منجر شود
و جامعه احساس کند فرصت اثرگذاری دارد (مثل Brexit در انگلستان) یا حکمرانان باید از طریق متخصصان، اندیشمندان
و افکار عمومی به تصمیم سازی عقلانی دست یابند که جامعه احساس کند دموکراسی نیست ولی
عقلانیت حاکم است (مانند سنگاپور و چین).در پهلوی دوم، دموکراسی نبود و فرآیندی طی
شد که نظام تصمیم سازی در نهایت به شاه منتهی شد و مسئولیت تصمیم سازی، جمعی و عمومی
نشد. به قول یکی از کارآفرینان IT که در داوس گفت: اگر یک کارآفرین در سیلیکان ولی اشتباه کند
مشکلی نیست ولی اگر آن را تکرار کند باید از آنجا برود.
دکتر محمود سریع القلم
منبع: مجمع فعالان اقتصادی