پایگاه خبری تحلیلی فولاد
(ایفنا)- علی دینی
ترکمانی استاد دانشگاه در روزنامه اعتماد نوشت؛
مدتهاست
عدهای با توجه به تجربههای چین و مالزی، چنین الگوهایی را به عنوان الگوی مناسب
برای ایران تئوریزه میکنند. جذابیت الگوی چین از آن روست که نظام سیاسی این کشور
با وجود ناسازگاری با الگوی دموکراسی غربی و ابتنای بر تک حزب کمونیست چین و شاخه
نظامی آن، ارتش، توانسته برای مدت بیش از ٣٠ سال متوسط رشد سالانه حدود هشت درصد
را تجربه کند و در جذب سرمایه خارجی بعد از امریکا دومین در جهان باشد. از نظر
تولید ناخالص ملی نیز هماکنون بعد از امریکا دومین جهان است. انتظار میرود طی
سالهای آینده از این نظر از امریکا پیشی بگیرد و در دهه سوم قرن جاری از نظر شاخص
جامع قدرت ملی با امریکا برابری کند و بعد به تدریج از آن جلو بیفتد. مالزی ،کشور
دیگر شرق آسیاست. کشوری با دین رسمی اسلام به رهبری ماهاتیر محمد توانسته همچون
چین چنان رشد اقتصادی همراه با توزیع به نسبت قابل قبول درآمد را تجربه کند که
دیگر سخن گفتن از دیدگاههای ماکس وبری چون ناسازگار بودن فرهنگ اسلامی با توسعه
را سخت میکند. مالزی نیز از این نظر که تجربهای از کشور اسلامی را در عرصه رشد و
توسعه اقتصادی به نمایش میگذارد برای جامعه ما که دارای همین ریشههای هویتی است
جذاب است.
اما،
تفاوتهای بسیار جدی میان این کشورها و کشور ما وجود دارد که تکرار تجربههای آنها
در اینجا را سخت میکند. نخستین تفاوت، در کیفیت نظام حکمرانی است. نظام حکمرانی
در این کشورها چون درگیر پدیدهای نیست که آن را من «تو در تویی نهادی» نامیدهام،
به نسبت کارآمد و قوی است. توانایی برنامهریزی راهبردی آیندهنگر را دارند.
توانایی مقابله با فساد را کم و بیش دارند. درگیر موازیکاریهای اتلافکننده
منابع نمیشوند. نظام مدیریتی شان دارای ثبات لازم است. در نتیجه، نظام اداری و
تصمیمگیریشان دستخوش تغییرات پیدرپی نمیشود که نتیجه آن افزایش نااطمینانی، به
مثابه سم مهلک سرمایهگذاری و کارآفرینی در هر اقتصادی است. وجه مشخصه اساسی نظام
مدیریتی ما گسست مدیریتی است که نتیجه آن قرار نگرفتن خشت روی خشت دانش ناشی از
تجربه است و عدم شکلگیری منحنی یادگیری سازمانی و مدیریتی است. در این کشورها
هماهنگی سیاستی وجود دارد که ناشی از نبود نهادهای تو در تو با ماموریتهای کاری
موازی و گاهی هم متناقض است.
هر
دو کشور در جذب سرمایه خارجی بسیار موفق بودهاند. این موفقیت را بدون توجه به
سیاست خارجی منطقهای و جهانیشان نمیتوان توضیح داد. چین بعد از دنگ شیائوپینگ
رسما راهبرد توسعه و افزایش سطح رفاه اجتماعی را برگزید. جمله معروف وی به هنگام الحاق هنگ کنگ به
چین دال بر این تغییر ریل در عرصه سیاست خارجی است: «مهم نیست که گربه سیاه است یا
سفید. مهم این است که توانایی گرفتن موش را داشته باشد.» بنابراین، برای چین بعد
از روی کار آمدن شیائوپینگ مهم این بوده است که از منظر سیاستگذارانش راه را برای
توانایی ارتقای سطح رفاه مردمش فراهم کنند. در این مسیر اگر پذیرش هنگ کنگ با نظام
سرمایهداری است لازم و ضروری بود آن را پذیرفتند.
اگر
عدول از اصول اقتصاد سوسیالیستی در جاهایی از جمله مناطق آزاد لازم بود آن را
پذیرفتند. نظام حکمرانی این کشورها دارای توانمندی لازم برای انطباق با شرایط است.
به بیانی دیگر، دارای رویکردی پراگماتیستی هستند که به آنها اجازه داده است در
زمانهای لازم تغییر ریلهای ضروری برای تامین شرایط مناسب جهت رشد و توسعه
اقتصادی، در چارچوب نظام اقتصاد جهانی ولو با نقدهای جدی وارد بر آن، داشته باشند.
اگر چین و مالزی به مانند ژاپن یا کره جنوبی بر سنت تاکید دارند، این سنت تجدد
ستیز نیست. با مدرنیته از در تقابل خصومت آمیز بر نیامدهاند. بلکه سعی کردهاند
با آن به وحدت کم تضادی برسند. بدون توجه به این ویژگیها و درک آنها، رویای گام
گذاشتن در مسیری که چین یا مالزی رفته است، مسیری که قطعا در چارچوب رویکردها نیاز
به نقد دارد، تنها در حد رویا باقی میماند. نظامهای حکمرانی این کشورها این
اجازه را میدهد که در چارچوب نظام جاری اقتصاد جهانی دارای درجهای تجربه رشد و
توسعه، ولو ناقص و قابل نقد باشند. این تجربه، در همین حد برای ما امکانپذیر
نیست چرا که تکلیف خود با تجدد و مدرنیته و نظام اقتصاد جهانی را هنوز روشن نکردهایم.
از سویی به دنبال رشد و توسعه و استفاده از مزایای فناورانه هستیم.
منبع:
روزنامه اعتماد