پایگاه خبری تحلیلی فولاد
(ایفنا)- هرچه به
زمان انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نزدیکتر میشویم، نتایج نظرسنجیها در داخل و
خارج این کشور شکنندهتر میشود.
سومین
مناظره انتخاباتی نامزدهای دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در شرایطی برگزار شد که
هیلاری کلینتون که دارای پایگاه در میان نخبگان و قائلان با ساختهای سیاسی و
بوروکراتیک است از دونالد ترامپ پیشی گرفته بود. در مناظره اخیر و پس از حملات
گسترده دو نامزد به یکدیگر اما نتیجه نظرسنجیها حکایت از این دارد که آرا تا
حدودی جابهجا شده است. با اینهمه باید تا پایان اکتبر صبر کرد تا نتیجه نظرسنجیها
به واقعیتهای موجود نزدیکتر شود.
در راستای
ارزیابی پایگاههای طبقاتی دو نامزد و کالبدشکافی سیاستها و رویکردهای داخلی و
خارجی کلینتون و ترامپ، به گفتوگو با دکترابراهیم متقی استاد دانشگاه و تحلیلگر
مسائل آمریکا پرداخته ایم که در ادامه میخوانید.
با توجه به
نزدیکی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، ایران به موضوع مناظرات انتخاباتی
کاندیداهای این کشور بدل شده است، در مصاحبهای که ماههای گذشته داشتید اعلام
کردید رفتارهای غیرعقلانی و غیربوروکراتیک ترامپ در قیاس با کلینتون، سبب میشود
که حضورش در مسند ریاستجمهوری بیش از حضور کلینتون در این جایگاه، به نفع ایران
باشد، همچنان این گزاره را تایید میکنید؟
درک سیاستهای
هیلاری کلینتون و دونالدترامپ بر اساس پایگاه طبقاتی، اجتماعی و الگوهای رفتاری
آنان شکل میگیرد و معنا پیدا میکند. کلینتون یک دموکرات است و در نتیجه از
الگوهای رفتاری پلورالیستی در سیاست داخلی و عرصه سیاست خارجی تبعیت میکند. در
حالی که ترامپ یک بنیادگراست و بنیادگرایان عموما رویکردشان در فضای نفی ساختار
است و به هماننحوی که دموکراتها ساختارگرا هستند، بنیادگرایان ساختارشکنند و
روایتهای کلی و کهن را مورد انتقاد قرار میدهند. رویکرد ترامپ عمدتا ماهیتی
پوپولیستی دارد و این امر ناشی از قالبهای فکری بنیادگرایانهای است که دارد.
مبنای اصلی این تفکر، تفکر ضد نخبگی و ضدنهادهای سیاسی است در حالی که کلینتون و
مجموعههای دیگری مانند «تد کروز» - دیگر نامزد جمهوریخواهان که در کنوانسیونهای
حزبی حذف شد- نگاهشان ساختارگرایانه بود. این در حالی است که ترامپ در برابر
ساختار موازنه و کنترل آمریکا چالش ایجاد میکند.
در دومین
مناظره انتخاباتی که در ۱۴ اکتبر با کلینتون داشت
ترامپ بر این موضوع تاکید کرد که امروز تروریسم اصلیترین چالش امنیتی آمریکا است
و ما باید با تروریسم و نمادهای تروریستی مقابله کنیم. نشانه تروریسم در تفکر
ترامپ، داعش است و همچنین گروههایی مانند فتح الشام یا همان جبهه النصره که دارای
بنیانهای سلفی است اما همکاریهای تاکتیکی را با آمریکاییها انجام میدهد. هر
دوی این گروهها در زمره گروههای «آخر الزمانی» محسوب میشوند و این اندیشه
آخرالزمانی در تفکر سیاسی آمریکا و هم در مجموعههای منطقهای خود ما جایگاه تعیینکنندهای
دارد، حتی در ایران هم انگارههای «موعودگرایی» یا «مسیانیسم» مبنای اصلی بسیاری
از کنشهای سیاسی است که در تفکر زمامداران هم دیده میشود. انگارههای احمدینژاد
نشاندهنده تفکر یک انسان بنیادگراست با رویکردهای آخرالزمانی که الگوی رفتارش در
محیط سیاسی و سیاست خارجی پوپولیستی بود. ترامپ ویژگیهای کاملا مشابهی با احمدینژاد
دارد و در حالی که بنیادگراست، پوپولیست و آخرالزمانی هم هست و بر این اساس باید
پرسید این شخص با چه نیروهایی درگیر میشود؟ طبعا با کسانی درگیر میشود که دارای
همین ویژگیها ولی در قالبی متفاوت و متعارض هستند. نیروهایی که شامل این تعریف میشوند،
داعش و فتح الشام هستند و بازیگران منطقهای که این نیروها را حمایت میکنند مانند
عربستان. بنابراین ترامپ به دلیل دو ویژگی بنیادگرایی و پوپولیست بودن محور اصلی
رویاروییاش را داعش، فتح الشام و متحدان منطقهای آنان قرار میدهد و در نتیجه
اینجاست که عربستان در فشار سیاسی و بینالمللی قرار میگیرد.
ترامپ در
دومین مناظره انتخابیاش به کلینتون گفت امروز شرایط سیاسی آمریکا به قدری مبتنی
بر بیارادگی است که زمینههای انفعال راهبردی آمریکا را ایجاد کرده است و برای
آمریکا زشت است که ایران، روسیه و بشار اسد محور اصلی مقابله با داعش باشند.
بنابراین یکی از چالشهای اساسی سیاست خارجی و امنیت ملی ایران چالشهای امنیت
منطقهای است و اگر این چالشها گسترش پیدا کند وضعیت ساختار سیاسی ایران در حالت
فرسایش قرار میگیرد اما اگر کنترل شود و کاهش پیدا کند ساختار سیاسی ما میتواند
از فضای فرسایش عبور کند. بنابراین نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که
ببینیم کدام رویکرد ترامپ با ایران مشابهتهایی دارد. در ادبیات روابط بینالملل
میگوییم منافع زمانی حاصل میشود که زمینه برای شکلگیری یک تهدید مشترک با یک
بازیگری به وجود آید امروز که نیروهای«حشد الشعبی» و نیروهای آمریکایی و عراقی در
موصل با هم میجنگند دلیل وحدتشان این است که یک تهدید مشترک را تعریف کردهاند.
بر این اساس ترامپ به این دلیل که یک نوع انگارههای بنیادگرایی دارد و با
رویکردهای آخرالزمانی داعش میتواند درگیر شود، سیاستهای منطقهایاش با جهتگیری
و رویکرد ایران نزدیکتر است.
یکی از
راهبردهای مورد استفاده هیلاری کلینتون در مدت زمانی که در مسند وزارت امور خارجه
بود، توجه به سیاست «منطقه گرایی» در جهت محدود کردن قدرت ایران و اتخاذ سیاست
«چندجانبه گرایی» در منطقه بود و این سیاست معطوف بود به گسترش ائتلافهای منطقهای
با عربستان و اسرائیل، آیا این سیاستها را باید از جمله رفتارهای منطقهای
کلینتون تلقی کرد؟
هیلاری
کلینتون فردی منعطف و هوشمند است، به همین دلیل در آمریکا حوزه اتصالش به لابیهای
تاثیرگذار در سیاست خارجی بسیار بالاست. یکی از لابیهای مهم و تاثیرگذار در
آمریکا لابی عرب محور است. بر روی تاثیرات این لابیها فردی مانند «اریک هوگلند»
کار کرده است و در حوزههای لابیهای اسرائیل محور «جان میرشایمر» و «استفانوالت»
کار کردهاند و یک مقاله مشترکی تنظیم کردهاند که در آن تاکید شده بر اینکه امروز
سیاست خارجی آمریکا در گرو لابیهای اسرائیل محور است. بر این اساس مجموعههایی
مانند «آیپک» از چنان قدرتی برخوردارند که اتاقهای فکر مورد نظر سیاستهای خود را
تولید کنند. در این راستا کلینتون از این قابلیت برخوردار است که با دو لابی بسیار
محوری ارتباط داشته باشد. این دو لابی در حوزه سیاست منطقهای آمریکا از اقتدار
برخوردارند. بهطور مثال و برای درک اهمیت این لابیها، اگر به «مرکز مطالعات
بروکینگز» نگاهی بیندازیم مرکزی دارد به نام «سابانسنتر» که هزینههای آن را عربها
میپردازند. «مرکز مطالعات بلفر دانشگاه هاروارد» هم هزینههای مطالعاتی و پژوهشیاش
را عربستان تامین میکند. بر این اساس کلینتون لابیهای عرب محور واسرائیل محور را
گسترش داده است، از همه مهمتر اینکه لابی اسرائیل محور در آمریکا بخشی از پایگاههای
اجتماعی حزب دموکرات محسوب میشوند به همانگونهای که سیاهپوستان یکی از پایگاههای
اجتماعی دموکراتها هستند. بنابراین این مولفهها منجر به شکلگیری شرایطی شده که
عربها تمام امید و آرزوی شان این است که کلینتون بیاید و این طبیعتا امری است که
منافع ایران را تامین نمیکند.
محور اصلی
رویکردهای سیاست خارجی اوباما در قبال ایران را باید در قالب «دیپلماسی اجبار»
تحلیل کرد، آیا کلینتون به عنوان نامزد حزب دموکرات و وزیر امور خارجه دولت اوباما
در دوره نخست، تدوام بخش سیاستهای اوباما است یا باید انتظار رویکرد متفاوتی از
او را داشت؟
اگر قدرت
بدون دانش و عقلانیت باشد سلطه شکل میگیرد اما اگر قدرت با دانش و عقلانیت پیوند
داشته باشد حکومت و استراتژی معنا مییابد. هیلاری کلینتون به لحاظ شعور، دانش و
تجربه در مقایسه با ترامپ سر است اما به دلیل پیوندهایی که با گروههای عربمحور و
اسراییلمحور دارد زمینههای لازم برای یک نوع ائتلاف را علیه ایران به وجود میآورد.
در دوران وزارت خارجه هیلاری کلینتون بود که ابوبکر بغدادی از زندان آزاد شد. او
یکسلفی بود که در فضای القاعده کار میکرد اما چون رویکرد سلفی تکفیری مقابله گرا
با ایران داشت از زندان آزاد شد. به هماننحوی که آمریکاییها در دهه ۱۹۸۰
با تشکیل «کمیته سانتافه» زمینه سازماندهی مجاهدین افغان علیه اتحاد شوروی را
ایجاد کردند، کمیته سانتافه در همان دهه زمینه شکلگیری «یونیتا» در آنگولا علیه
حکومت سوسیالیستی آنگولا را به وجود آورد و سازماندهی لازم را برای شکلگیری
«کنتراها» در نیکاراگوئه ایجاد کرد.
باید گفت
اینها یک الگوی رفتاری کاملا اصولی است در رابطه با قدرتهای بزرگ که چگونه میتوانند
نیروهایی را سازماندهی کنند برای اینکه حداکثر مطلوبیت را بهدستآورند. بنابراین
فضایی که کلینتون سازماندهی کرد فضای ائتلافسازی علیه ایران است و این مساله در
چهارچوب الگویی که کلینتون پیگیری میکرد معنا پیدا میکند، الگوی هیلاری کلینتون
در زمانی که وزیر امور خارجه بود در چارچوب Containment بود
در حالی که از زمانی که کری وزیرامور خارجه شد، علاوه بر الگوی «محدودسازی ومهار»
زمینه لازم برای Engagement را
هم به وجود آورد. کری معتقد است که روابط باید توسعه روابط را محدود کنیم، در حالی
که رویکرد کلینتون این است که محدود کنیم برای اینکه ایران محدود باقی بماند، برای
همین است که «محدودسازی» بدون «توسعه روابط» شکنندگی زیادی را برای ایران ایجاد میکند.
با اینهمه
به نظر میرسد حرکت لابیهای بینالمللی جز عربها و اسرائیل در ماههای اخیر به
گونهای است که شرایط را برای حضور کلینتون فراهم کرده است و از این منظر به نظر
میرسد جامعه جهانی متمایل به کلینتون است، این گزاره را تایید میکنید؟
در آمریکا
مجموعههایی که دارای رویکرد لیبرالی هستند گرایش دارند به کلینتون و دموکراتها.
بنابراین کشورهای اروپای غربی و اروپای مرکزی گرایششان به هیلاری کلینتون است اما
کشورهایی مانند چین و روسیه که در دوره باراک اوباما دچار مشکلات امنیتی شدند -
مثلا روسیه در رابطه با بحران اوکراین تحریم شد و ارزش روبل در قیاس با دلار کاهش
یافت- تمایل بیشتری به جمهوریخواهان دارند. این قضیه در رابطه با ایران هم صادق
است. روابطی که ایران در زمان جورج بوش و ریگان با آمریکا داشت روابط نسبتا سازندهتری
بود. بهطور مثال در ماجرای مکفارلین که در سال ۱۹۸۶ شکل گرفت
زمینه برای خرید تسلیحاتی ایران از آمریکا ایجاد شد و اگر در آن زمان دموکراتها
در قدرت بودند دو کشور در چنین فضایی قرار نمیگرفتند.
فارغ از این
بحث، عوامل تاثیرگذار بر تصمیمگیریهای سیاسی در درون ساختار اجتماعی- سیاسی
آمریکا حضور کدام یک از دو را میطلبد، بدین معنا که گروههای ذی نفوذ، از جامعه
مدنی و تشکلهای اقتصادی گرفته تا نخبگان و بدنه اجتماعی، به کدام کاندیدا میل
بیشتری دارد؟
نظرسنجیهایی
که انجام شده نشان میدهد که کلینتون در اکثر ایالتها از ترامپ پیشی گرفته است
اما این نظرسنجی نهایی نیست، باید تا پایان اکتبر صبر کرد. در وضعیت موجود نخبگان
آمریکایی گرایش بیشتری به ترامپ دارند حتی نخبگان حزب جمهوریخواه اعلام کردند که
به ترامپ رای نمیدهند، یک شخصیت منتقد مانند نوام چامسکی هم که نسبت به الگوهای
رفتاری و ساختار سیاسی آمریکا منتقد است، او هم یک عبارتی را به کار گرفته و گفته
«در انتخابات ۸ نوامبر من بینیام را میگیرم و یواشکی به
کلینتون رای میدهم.» یعنی او میگوید با اینکه ساخت قدرت آمریکا فاسد است و نمیتوانم
نزدیک شوم به آن، اما در این وضعیت باید هیلاری کلینتون را مورد حمایت قرار داد.
بدینترتیب
فضای نقد سیاستهای ترامپ از سوی نخبگان جدی است، چرا که دونالد ترامپ هیچ سابقه
کار اجرایی و بوروکراتیک نداشته است یعنی فردی که کازینودار بوده و بعد وارد مدار
برجسازی شده و بعد هم در فضای شرکتهای مد کار کرده است و حالا سر از سیاست
درآورده، بدیندلیل که ادبیات فریبندهای را به کار گرفته است و این ادبیات این
است که انتقادات تند و تیزی علیه ساختار سیاسی و نخبگان آمریکایی داشته، حالا
نامزد انتخابات شده است. ترامپ به همین دلیل است که جایگاهی در میان مردم به دست
آورده. بر این اساس پایگاه اجتماعی مردمی ترامپ فراگیرتر از کلینتون است بهویژه
در طبقات پایینی آمریکا به این دلیل که نگاهش نسبت به ساخت دولت و وضعیت اقتصادی
آمریکا انتقادی است. در شرایط کنونی ۴۲ میلیون نفر
آمریکایی در وضعیتی قرار دارند که از قابلیتهای لازم برای بیمههای اجتماعی
محرومند بنابراین ترامپ حرفش این است که ما آمدهایم شغلها را از کشور خارج کردهایم،
کار را از کشور بیرون بردهایم و شرکتهای چندملیتی زمینه را برای تولید فراهم
نکردهاند و در نتیجه جوانان آمریکایی بیکار هستند.
اگر به جنبش
وال استریت نگاه کنیم اکثر تظاهرکنندگان ۲۰ سال تا ۳۵
سال بودند کسانی که معتقد بودند کار و هویت اجتماعی ندارند و جایگاه ساختاری
ندارند، یکی از گروههایی که از ترامپ حمایت میکند اینها هستند. یک گروه دیگر انجمن
حامی حمل اسلحه در آمریکا است. کلینتون مصرانه میخواهد حمل اسلحه در آمریکا را
محدود کند در حالی که ترامپ میگوید این بخشی از سنت آمریکا است و هیچکس نباید آن
را محدود کند، بر این اساس است که ترامپ پایگاه اجتماعی خاص خود را دارد و باید تا
روزهای پایانی اکتبر صبر کرد تا نتیجه نظرسنجیها دقیقتر شود.
منبع: آرمان