پایگاه خبری تحلیلی
فولاد (ایفنا)- مرتضی
ایمانی راد تحلیل گر اقتصادی می گوید:«اپیشنهاد دهندگان استراتژى نمی توانند کسانى
باشند که در مورد اقتصاد ایران مطالعه کرده اند. پیشنهاد دهندگان استراتژى ها
کسانى هستند که در ارتباط مستقیم با واقعیات اقتصادى هستند.»
گفت وگو
با دکتر مرتضی ایمانی راد درباره بایدها و نباید های برنامه ریزی در ایران،یک گفت
وگوی مفصل است بخش اول را چند روز پیش منتشر
کردیم.بخش دوم پیش روی شماست،با ذکر این توضیح که این گفت وگو ادامه دارد.
مرتضی
ایمانی راد درباره برنامه ریزی توسعه در ایران در پاسخ به این سئوال که آیا شما
معتقدید که به جای برنامه باید استراتژی داشت،می گوید: «اینکه باید استراتژى داشته
باشیم منافاتى با برنامه ندارد. در برنامه ها هم استراتژى هایى پیش بینى مى شود .
بنابراین هر در سیستم برنامه ریزى و هم در سیستم غیر برنامه اى هسته اصلى همان
استراتژى است. ولى تفاوت در این است که در سیستم برنامه ریزى استراتژى از دل
برنامه بیرون مى آید و بنابراین با محاسبات و مطالعاتى این استراتژى ها طراحى م
یشوند. ولى در سیستم غیربرنامه اى استراتژى ها با مکانیسم هاى دیگرى تدوین مى
شوند. بنابراین در همه کشورهاى جهان ، چه آنهایى که برنامه دارند و چه آنهایى که
برنامه ندارند ، حتما همه داراى استراتژى هستند. حتى کشورهایى که هیچ گونه
استراتژى تدوین نکرده اند در عمل به یک استراتژى وفادارند و استراتژى در واقع در عمل
شکل می گیرد.»
تضمین
استراتژی ،چگونه؟
این
کارشناس اقتصادی در پاسخ به این سئوال که چگونه باید تضمین کرد که دولت ها
استراتژی ها را تغییر ندهند.کما اینکه برای برنامه ها این تضمین وجود ندارد.از سوی
دیگر،از ابتدای انقلاب تاکنون استراتژی های متفاوتی از سوی دولت ها دنبال شده
است.گاهی بر مدار اقتصاد دولتی چرخیده ایم و گاهی بر مدار اقتصاد آزاد.منظور شما
از داشتن استراتژی دقیقا کدام رویکرد است؟ معتقد است: « هیچ سیستمى نمی تواند براى
اجراى استراتژى تضمین بدهد. استراتژى در کوران تحولات اجتماعى ، سیاسى و اقتصادى
دچار تغییراتى مى شود و بنابراین بحث تضمین استراتژى بحث واردى نیست . همان طور که
خودتان اشاره کردید در برنامه ریزى هم هیچ تضمینى براى اجراى برنامه ها و استراتژى
هاى وابسته به برنامه وجود ندارد. ولى از لابلاى بحث شما من یک نکته مهم را بیرون
آوردم و اون هم اینه که چرا برنامه ها و استراتژى ها اجرا نمى شوند. چرا این همه
برنامه نوشته ایم ، ولى به ندرت به اهداف از قبل تعیین شده رسیده اند. دلیل ان
چیست ؟ برنامه نویسان معتقدند که برنامه خوب نوشته نشده است . ولى این بحث غلط است
. دلیل اصلى اجرا نشدن برنامه ها و پیاده نشدن استراتژى هاى وابسته به برنامه ها
این است که هم برنامه و هم استراتژى هاى برنامه از قبل "طراحى "
مى
شوند. استراتژى طراحى کردنى نیست . استراتژى کشف کردنى است . این مفهومى است که
روى آن اصلا کار نشده است . به همین دلیل ممکن است براى شما و خیلى از طرفداران
برنامه ریزى این بحث عجیب و حتى نا درست به نظر برسد. ولى باید این بحث باز شود و
مفهوم "کشف استراتژى " روشن شود. چون جامعه با
این مفهوم آشنا نیست و اولین برخورد با یک مفهوم نا آشنا نفى آن و در بهترین شرایط
کنار گذاشتن آن است . مثلا بعضى ها میگن فلانى یک چیزهایى داره براى خودش میگه .
ما در بسیارى از شرکت هاى موفق ایرانى بررسى کردیم و به نتیجه رسیدیم که شرکتهایى
که استراتژى را طراحى می کنند در نهایت شکست می خورند. دلایل شکست استراتژى هم
همان مواردى بود که در قسمت اول گفتگویمان به طور مفصل گفتم . اگر لازم شد در مورد
اینکه استراتژى کشف شود صحبت می کنم . چون تا مفهوم باز نشود مقاومت هاى اطراف آن
شکسته نمى شود.»
روش هایی
برای طراحی استراتژی
او در
پاسخ به سئوال دیگری مبنی بر اینکه کشف استراتژی چگونه صورت می گیرد؟آیا نیازمند
مهیا شدن پیش زمینه هایی است؟ می گوید:« اگر بخواهیم "کشف استراتژى " را
باز کنیم ابتدا باید بدانیم که طراحى استراتژى یعنى چه ؟ در برنامه هاى پنج ساله
معمولا استراتژى طراحى مى شود. روند طراحى استراتژى هم بدین گونه است که مدلى
طراحى می شود و یکى از خروجی هاى مدل استراتژى است و یا ممکن است خروجى هاى مدل ارقامى
باشد که برنامه بخواهد به آن برسد. براى تحقق این ارقام یک سرى استراتژى طراحى و
پیشنهاد مى شود و یا ممکن است که استراتژى ها در یک مکانیسم از پایین به بالا
پیشنهاد شود و در دفتر برنامه ریزى تلفیق شوند. در همه این موارد، بدون اینکه
بخواهیم وارد جزییات هر یک شویم ، می توان نتیجه گرفت که در تمامى حالات استراتژى
طراحى میشود. طراحى استراتژى هم کار ذهن است . برآیند ذهنى یک یا چند نفر تبدیل به یک
استراتژى مى شود.»
رییس
موسسه مطالعات اقتصادی بامداد اضافه می کند:« ذهن براى اینکه بتواند استراتژى را
تدوین کند باید خواسته داشته باشد. باید جهت دار directional باشد. باید آرزو
داشته باشد، باید مساله داشته باشد، باید قضاوت گونه به محیط نگاه کند و در نهایت
واقعیت را آنگونه که هست نمی بیند، بلکه آن طور که دوست دارد می بیند. شما اگر
نگاه کنید به اهداف برنامه هاى توسعه متوجه می شوید که چقدر اهداف برنامه و در
نتیجه کل برنامه تحت تاثیر آرزوها و دوست داشتنى هاى دولت است . ممکن است این
اهداف با اهداف سیاسى و راى جمع کردن پیوند بخورد. در هر حال چیزهاى است که سیاست
مدار دوست دارد. تا حالا شما با برنامه اى برخورد کرده اید که اهداف مورد تایید
سیاست مداران نباشد !!؟ چنین چیزى خیلى کم اتفاق مى افتد. بنابراین چون برنامه ها
حاصل ذهن جهت دار سیاستمداران است نمی تواند مبتنى بر واقعیت باشد. یکى اینکه ذهن
و ساختار برنامه ریزى جهت دارد نمی تواند ارتباط "هستن " با واقعیت
برقرار کند بلکه نوع ارتباط آنها با واقعیت "شدن " و "دوست داشتن
" است . طراحى از این مجموعه بیرون می زند. بنابراین استراتژیى که بر این
اساس نوشته و تدوین مى شود خود را بر واقعیت تحمیل می کند. به همین دلیل است که
استراتژى ها همه پشت سر خود زور می خواهند. به قول هایک در کنار هر برنامه یک
تازیانه هم باید باشد.»
این تحلیل
گر اقتصاد بین الملل عنوان می کند:« اتفاقا یکى از دلایلى هم که برنامه ها به
اهداف خود نمی رسند، همین مساله است که اهداف آنهایى هستند که سیاست مداران دوست
دارند و واقعیت هاى اجتماعى و اقتصادى موافق طبع سیاست مداران و مطابق دوست داشتن
آنها تغییر نمی کند. اینجاست که چالش هاى برنامه ریزى شروع مى شود. وقتى برنامه به
اهداف خود نمی رسد نظام برنامه ریزى نیاز به علت هاى عدم توفیق دارد و سیستم توجیه
برنامه ریزى شروع به کار می کند. بنابراین سیستم برنامه ریزى جدا از
تازیانه یک سیستم توجیه نیز نیاز دارد. بنابراین سیستم هاى برنامه ریزى در حکومت
هاى متمرکز معنى می دهد و اگر در کشور دموکراسى وجود داشته باشد برنامه نمی تواند
کار کند. چون برنامه ریزى در کنار خود کنترل را مى آورد که در محیط هاى غیر
دموکراتیک توجیه پیدا می کند و در محیط هاى دموکراتیک تعجب برانگیز است . بنابراین
طرف دارى از برنامه ریزى به نوعى طرفدارى از کنترل نیز هست.»
زمینه های
کشف استراتژی
ایمانی
راد می گوید:« حالا باید ببینیم به جاى طراحى برنامه و یا استراتژى راه حل دیگرى
وجود دارد؛ یک نکته را ابتدا بگویم . آن هم این است که استراتژى در بطن ارتباطات
اجتماعى ، اقتصادى و سیاسى به وجود مى آید و بنابراین استراتژى وجود دارد. چیزى که
وجود دارد چرا باید طراحى شود. چیزى که وجود دارد تنها باید پیدا شود.
مثلا فرض کنید که در ایران سرمایه هاى بیکار خیلى زیاد است و در بررسى تحقیقاتى این
نسبت بسیار بالا برآورد شده است . همین اطلاعات به ما یک استراتژى ساده و کارآمد
را پیشنهاد می کند. آن هم این است که سرمایه گذارى در این شرایط رشد اقتصادى را
بالا نمى برد. استفاده از ظرفیت هاى تولیدى است که نرخ رشد را بالا مى برد. خب این
استراتژى از کجا آمد؟ از یک فهم جدید! این فهم جدید چه بود ؟ این بود که ظرفیت هاى
خالى در اقتصاد ایران بسیار بالا است. این چگونه به دست آمد ؟ از طریق انجام یک
کار تحقیقى ! در اینجا ما به بسترها و زمینه هاى کشف استراتژى می رسیم . این زمینه
ها وجود آمار و اطلاعات شفاف و به روز و وجود تحقیقات گسترده در کشور . مجموعه
اینها موجب مى شود که استراتژى ها کشف شوند.»
او اضافه
می کند:« یعنى هر چه فضا شفاف تر باشد امکان کشف استراتژى بیشتر مى شود. هر چه
شناخت ما از اقتصاد بهتر باشد و تحقیقات گسترده ترى انجام شده باشد استراتژى ها
کشف مى شوند. بنابراین شناخت و هوشمندى از شرایط زمینه لازم و بى چون و چراى کشف
استراتژى است . اینجا دیگر ذهن در تدوین استراتژى نقش محدودى دارد و دوست داشتن و
جهت دار کردن در استراتژى نقش ندارد. بلکه استراتژى آنجاست . شما باید
بردارید و اجرایش کنید. این طور استراتژى از دل واقعیت بیرون آمده و هیچ عامل
طراحى در آن دیده نمى شود. بنابراین بر اساس آنچه که گفته شد به جاى دفتر برنامه
ریزى کشور نیاز به یک نظام هوشمند دارد که کار آن کشف استراتژى است
.»
ایمانی
راد معتقد است:« نکته مهم در این رابطه این است که پیشنهاد دهندگان استراتژى نمی
توانند کسانى باشند که در مورد اقتصاد ایران مطالعه کرده اند. پیشنهاد دهندگان
استراتژى ها کسانى هستند که در ارتباط مستقیم با واقعیات اقتصادى هستند. بنابراین
یک استاد دانشگاه که در امریکا تدریس می کند نمی تواند براى اقتصاد ایران استراتژى
بدهد. این مى شود همان طراحى استراتژى که اصالت ندارد. این بحث من بر اساس
متودولوژى فنومنولوژیکال است که شناخت را تنها از طریق مواجه و درگیر شدن با
واقعیت می داند، بنابراین با تحقیق کردن و مطالعه کردن استراتژى بیرون نمى آید.
استراتژى عمدتا توسط کسانى کشف مى شود که دستشان توى کار است و با واقعیات ارتباط
بلاواسطه دارند.»
این تحلیل
گر ارشد اقتصادی کشورمان با بیان اینکه امیدوارم توانسته باشم در حد کمى کشف
استراتژى را باز کرده باشم،اضافه می کند:« البته کشف استراتژى به تمهیدات دیگرى
نیز احتیاج دارد.یک نکته را هم اضافه کنم در این مدلى که دارد بحث مى شود طراحى به
شکلى خاص انجام می شود که با طراحى که معمولا در برنامه ریزى ها انجام مى شود
تفاوت بنیادى دارد.»
استراتژی
ها چگونه کشف می شوند؟
رییس
موسسه مطالعات اقتصادی بامداد در پاسخ به سئوال دیگری مبنی بر اینکه شما اشاره
کردید که استراتژی ها کشف می شوند و لزوما از سوی اقتصاددانان پیشنهاد نمی
شوند؛سوال اینجاست چگونه می توان با این فرض توسعه ای که در کشورهای پیشرفته اتفاق
افتاده و یا همین نمونه های اقتصادهای نوظهور را با این فرض پذیرفت؟مالزی برنامه
توسعه ای داشته؛آیا می توان گفت به استراتژی رسیده بود؟ می گوید:« مطالب را باید
از نظر مفهومى خیلى ظریف جلو برد, اگر استراتژى را بخواهیم طراحى کنیم
هیچ کس بهتر از استادهاى اقتصاد نمی تونند این کار را بکنند. مخصوصا کسانی که با
مدل سازى اقتصاد آشنا هستند. به همین دلیل است که در برنامه ها یک عالمه مدل براى
برآورد متغیرها مورد استفاده قرار می گیرد. شناخت از عمل ناشى مى شود و این مساله
در ارتباط با مسایل اقتصادى هم درست است . وقتى من در اتاقم اقتصاد را مطالعه می
کنم ، تنها دارم از دریچه ذهنم با اقتصاد ارتباط برقرار می کنم . درست مثل پدر و
مادرى که کتاب هاى ژان پیاژه را می خوانند تا بچه اشان را تربیت کنند. نظریه ،
کتاب ، مدل ، مکتب و غیره براى هر کشورى و هر اقتصاددانى خوب است ، ولى تنها
همانند یک نورافکن است که بالاى یک ماشین نصب کنید. این نورافکن به شما نمی گوید
که کجا بروید. تنها راه را شفاف تر می کند. بنابراین اقتصاد دان تنها مى تواند
مسیر را براى سیاست گذار شفاف تر کند. اقتصاد دان نم یتواند راه حل بدهد. مگر
اینکه دستش توى کار باشد.»
او ادامه
می دهد:« مثال می زنم ؛ دکتر کمیجانى مدت طولانى است که یکى از استادهاى خوب
اقتصاد در کشور است . هر کس دیگرى را می توان مثال زد. من به عنوان نمونه از ایشان
نام بردم . تا موقعى که ایشان در دانشگاه است کار عمده ایشان شفاف سازى است .
تحقیق می کنند و جهت مطالعات دانشجویان را به سمت شفاف سازى بیشتر اقتصاد کشور
هدایت می کنند. به نظر من وظیفه یک اقتصاد دان تا همین جا تمام مى شود. ایشان تا
موقعى که در دانشگاه تدریس می کند همین تعهدات براى کل اقتصاد کشور مطلوب است ،
ولى دادن استراتژى کار این استاد نیست . حال ایشان در پست قائم مقام بانک مرکزى
مشغول فعالیت هستند. الان ایشان می توانند استراتژى بدهند. چون به طور بلاواسطه با
واقعیت اقتصادى کشور درگیرند. ضمنا ایشان در حوزه عملى که درگیرند می توانند
استراتژى بدهند. در سایر حوزه ها حکم طراحى پیدا می کند. حال چرا می گویم که یک
استاد دانشگاه وقتى درگیر اجرا مى شود می تواند استراتژى بدهد، چون می تواند
استراتژى ها را پیدا و به عبارتى کشف کند. این استاد دانشگاه و یا هر استاد
دانشگاهى در عمل دانش خود را به کار می گیرد و هر چه این دانش را بیشتر داشته باشد
و بیشتر استفاده کند ، استراتژى هاى بیشترى کشف مى شود و به اصطلاح گفته مى شود که
استراتژى emerge مى شود، یعنى خودش را نشان مى دهد.»
اقتصاددان
بودن و استراتژیست بودن
او اضافه
می کند:« در بحث قبلى من تاکیدم بر اساتید دانشگاه در خارج کشور بود؛ به نظرم فارغ
از دانشگاهى که درس می دهند و یا مرتبه استادى که دارند در نهایت می توانند یک
استراتژى براى اقتصاد کشور بدهند که چون از عمل بریده است حکم طراحى دارد و در
نتیجه اصالت ندارد. یک نکته را توجه داشته باشیم که وقتى استراتژى طراحى مى شود ،
پس ذهنى مى شود و ذهن جهت دارد ، ذهن قضاوت گر است ، ذهن با زمینه هاى
متفاوت تجربى و ... کار می کند و همه اینها روى استراتژى اثر دارد. به همین دلیل
است که به اندازه اقتصاددانها ، ما نظریه و سبک و سلیقه و استراتژى و غیره داریم .
و این یک مساله طبیعى است ، ولى مساله این است که نباید در سازماندهى اقتصاد کشور
در این دام بیفتیم .»
ایمانی
راد تاکید می کند:« نکته دومى که شما اشاره کردید اتفاقا همین بحث را تایید می
کند. کشورهاى پیشرفته جهان عمدتا با "هوشمندى " و نه با "برنامه
ریزى " به توسعه رسیدند. در این کشورها استراتژى حاصل سیستم هاى
هوشمند در این کشورها بود و نه حاصل سیستم هاى برنامه ریزى آنها . این کشورها به
ندرت برنامه هاى کلان و ملى داشته اند( به جز چند کشور اروپایى) . الان هم هیچ یک
از کشورهاى توسعه یافته برنامه هاى کلان ندارند و هر برنامه اى در این کشورها وجود
دارد در سطح عملیاتى است ، که در این سطح برنامه ریزى راه گشا است .ضمنا در
کشورهاى نو ظهور هم بعضا برنامه داشته اند. ولى شما از کجا می دانید که توسعه این
کشورها ناشى از برنامه بوده است . اینکه برنامه بوده و توسعه هم بوده ، از نظر من
یک همزمانى است . چرا این دو با هم بودن را شما علیت می بینید. چه مطالعه اى به
طور علمى انجام شده و ثابت کرده است که توسعه کشورهایى شبیه مالزى ماشى از برنامه
بوده است.»
این
اقتصاددان برجسته کشورمان خاطرنشان می کند:« انتخاب استراتژى هاى درست در مواجه با
نظام جهانى ، مدیریت درست کلان ، شرایط مناسب بین المللى همه از عوامل توسعه این
کشورها بوده است و در همان زمان کشورهایى شبیه چین ، شوروى ، ویتنام ،
کشورهاى شرق اروپا و ... همه با وجود برنامه هاى قدرتمند در جا زدند و در نهایت
متلاشى شدند. بنابراین قبول این فرض که اگر اینها برنامه نمى نوشتند ، توسعه نمى
یافتند بیشتر یک عقیده است تا یک فاکت علمى . ضمنا اتفاق دیگرى هم که در بیشتر این
کشورها افتاد این بود که بیشتر برنامه ها اجرا نمى شد. چون خیلى زود مسایلى پدید
مى آمد که از قبل در برنامه پیش بینى نشده بود. از اینرو سریع سیاستها به خارج از
برنامه میرفت . بنابراین روى عاملیت و اصالت برنامه هاى توسعه نمى شود با این
قطعیت صحبت کرد.»
مدلهای
یکسان یا متغیر
رییس
موسسه مطالعات اقتصادی بامداد در پاسخ به این سئوال که آیا استراتژی های توسعه می
توانند هماهنگ عمل کنند؟مثل نسخه پزشک قابلیت اجرا درکشورهای مختلف داشته باشند؟
می گوید:«در مورد این سوال بحث بسیار مهمى هم است که هم در سطح شرکتها و هم در سطح
کشورها استراتژى یکتا unique است و نمی توان
استراتژى را که در یک کشور جواب داده در کشور دیگر به کار گرفت . این همان طراحى
مى شود که ممکن است تخریب کند و یا ممکن است به دلیل تشابهاتى کمک هایى هم بکند.
ولى مفهوم استراتژى ناظر هست بر یکتا بودن و این اصل هم از اصل "کشف
استراتژى " گرفته شده است . به همین دلیل است که من نمی توانم استراتژى کشور
خودم را در امریکا بنویسم و یا حتى در امریکا کشف کنم . این استراتژى تنها به درد
امریکا مى خورد. ارتباطات اقتصادى ، ساختارها ، نهادها ، رفتارها از کشور به کشور
و از دوران به دوران در یک کشور متفاوت است . به همین دلیل است که در مورد علمى بودن
دانش توسعه اقتصادى باید کمى تردید کرد. به عنوان چراغ راهنما و روشنگر و به عنوان
نورافکن بسیار عالى است ، ولى مسیر نمی تواند بدهد. این مساله اصلى است
.»
ایمانی
رادتاکید می کند:« در انتهاى این سئوال به یک نکته خیلى مهم اشاره کنم که هر
سازمانى ، هر فردى ، هر شرکتى و هر کشورى به استراتژى نیاز دارد؛ ولى نکته مهم این
است که این استراتژى چگونه تدوین شود. یک راه طراحى است که در مورد آن گفتگو کردم
و اساس آن از طریق برنامه هاى جامع و ملى است و راه حل دوم تدوین استراتژى ناشى از
ارتقاء سیستم هوشمند کشور است . هر چه سیستم هوشمند تر باشد، نورافکن اقتصاد کشور
پر نور تر و توان سیاست گذاران براى کشف استراتژى ها قوى تر مى شود. بنابراین
مساله نفى استراتژى نیست ، مساله اصلى این است که استراتژى چگونه تدوین و فرموله
شود.»
منبع:
خبرآنلاین