پایگاه خبری تحلیلی
فولاد (ایفنا)- انتخابات ۷ اسفند ۹۴
از یک نظر بسیار خاص به نظر میرسد. خاص از این نظر که در تهران لیست مربوط به
اصلاح طلبان و اعتدال گرایان (لیست امید) با وجود چهرههای ناشناخته بسیاری بطور
کامل برنده این انتخابات میگردد. نکته مهمی که میتوان از آن برداشت
نمود این است که در دنیای امروز دیگر چهرهها و شخصیتها اهمیتی در تعیین خط مشی
سیاسی نخواهند داشت. چیزی که اهمیت دارد گفتمانها هستند. دنیای سیاست امروز دنیای
رقابت شخصیتهای سیاسی نیست بلکه دنیای رقابت گفتمانهای فکری است. کنش سیاسی توده
مردم در قالب فراگیری اجتماعی اندیشهای خاص، که سبب تفکر، احساس، قضاوت و عمل در
فضا و محیطی با ویژگیهای معین میگردد، در قالب «گفتمان» سنجش و تحلیل میشود.
امروزه در کشورهای پیشرفته احزاب در
واقع ترجمان گفتمانهای فکری خود هستند؛ و در همه زمینههای اجتماعی، سیاسی و
اقتصادی نوع نگرش و سیاستگذاری خود را تبلیغ میکنند و یا در طول زمان آن را اصلاح
و تطور میبخشند. برای مثال دو حزب مهم ایالات متحده هر کدام در زمینه مدیریت
اقتصادی دارای گفتمانهای متفاوت و منحصر به فردی هستند. حزب دموکرات طرفدار دخالت
بیشتر دولت و افزایش اختیارات آن در امور اقتصادی است. این حزب عموماً طرفدار
افزایش مالیاتهاست تا بتواند خدمات رفاهی را گسترش دهد.
مسائل مربوط به توزیع درآمد برای این
حزب مهم است. خدمات درمانی و اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است. برای مدیریت
نوسانات اقتصاد کلان اغلب از تئوریهای کینزی و نئوکینزی استفاده میگردد. سیاستهای
کلی حمایت از صنایع و توسعه اقتصادی به کار گرفته میشود. این حزب شدیداً قائل به
مدیریت فعالانه دولت در بازارهای مالی و سیستم بانکی است. (رویکردهای سیاستی خود
را در بحران مالی سال ۲۰۰۸ به خوبی نشان داده است.) و اما حزب جمهوریخواه، آنان براین
نظرند که دولت نباید در مسائل اقتصادی دچار فربهی بیش از اندازه شود بلکه باید این
عرصه را به بخش خصوصی واگذار نماید تا در نتیجه شاهد رشد و شکوفایی روز افزون بخش
اقتصاد جامعه باشیم بعلاوه از نرخهای مالیات پایینتر و کاهش هزینههای درمانی و
اجتماعی دولت و آزادی اقتصادی بیشتر بدون توجه به مسائل توزیع درآمدها حمایت میکند.
در زمینه مدیریت نوسانات اقتصاد کلان نیز بصورت منفعل و بر اساس تئوریهای اقتصاد
کلاسیک و نئوکلاسیک عمل مینماید. علاوه بر این از نظر این حزب بازارهای مالی میبایست
بصورت کاملاً آزاد فعالیت نماید تا بتواند بهترین کارایی را در تخصیص و تجهیز
سرمایه داشته باشد.
در کشور نیز دو گفتمان غالب اصولگرایی
و اصلاح طلبی از بدو پیدایش اقدام به تعریف وتطور هویت و خط مشیهای سیاسی و
اجتماعی خود نمودهاند و مرزبندیهای خود را قوت بخشیدهاند؛ اما متاسفانه هنوز
هویت و خط مشی اقتصادی این دو گفتمان نامشخص و مبهم است. البته باید اذعان داشت که
از سال ۹۲ به این طرف و با شروع دولت روحانی به
تدریج خط مشی و هویت سیاستگذاری اقتصادی گفتمان اصلاح طلبی وارد یک مرحله جدید و
مرزبندیهای مشخص گردیده است. (که البته با سیاستگذاری اقتصادی دولت خاتمی کمی
متفاوت است.) با اینحال به نظر میرسد که این گفتمان به تدریج هویت اقتصادی خود را
باز مییابد و آن را تبلیغ میکند. سیاستهای اقتصادی دولت روحانی بصورت نظام مند
مشخص و بر اساس مکاتب اقتصادی (نزدیک به مکتب اقتصاد نئوکلاسیک) تنظیم میگردد و
دولت روحانی نشان داده که کاملاً به این خط مشیها وفادار است. (گرچه البته
انتقادات زیادی به برخی از این خط مشیها وجود دارد.)
اما اگر دولت محمود احمدی نژاد را
نماینده گفتمان اصولگرایی بدانیم (حداقل ۶
سال اول) در مییابیم که دولت محمود احمدی نژاد در طول ۸ سال ریاست جمهوری ترکیبی از انواع سیاستهای اقتصادی بعضاً
متناقض و بعضاً حتی غیرعلمی و غیرکارشناسی بدون اتخاذ یک رویه واحد و منسجم بوده
است. شاید یک از دلایل مهم عدم موفقیت در رسیدن به اهداف اقتصادی نیز همین مورد
باشد گرچه البته دستاوردهایی نیز داشته است.
به نظر میرسد که گفتمان اصولگرایی
هنوز نیز نتوانسته بصورت منسجم، نظام مند و علمی بدور از اکتفای صرف به شعارهای
اقتصادی هویت و گفتمان اقتصادی خود را تعریف نماید و آن را درجامعه تبلیغ نماید.
حلقه گمشده ای که جبهه اصولگرایی شدیداً مخصوصاً در برهه فعلی به آن نیاز دارد.
گفتمان اصولگرایی میبایست در زمینه
اقتصادی مفصلبندی و مرزبندی و ضدیّت گفتمان اصولگرایی با گفتمان غیر یا دیگری را
مشخص کند تا هویت آن به خوبی روشن شود.
جبهه اصولگرایی اگر مایل است در عرصه
سیاست کشور نقش پررنگ خود را حفظ کند و بر مقبولیت خود بیفزاید میبایست هرچه
زودتر از پرداختن به شعارهای کلیشه ای و تکراری در زمینه اقتصاد دست بردارد.
اقتصاددانان کارکشته و نظریه پرداز را به کار گیرد و گفتمان اقتصادی خود را کاملاً
بازتعریف و ابهام زدایی نماید.
گفتمان اصولگرایی در عرصه اقتصاد میبایست
دقیقاً به بطور مثال به این سؤالات مهم جواب صریح و شفاف دهد مثلاً نرخهای
مالیاتی و پایههای مالیاتی مد نظر این گفتمان چیست؟ سیاست اصلی دولت اصولگرا در
زمینه فراهم نمودن خدمات اجتماعی، بیمه بیکاری، خدمات و بیمه درمانی، مدیریت بازار
کار و فرمول مشخص حداقل حقوق و مزایای کارگران، مدیریت نواسانات اقتصاد کلان،
سیاستهای ارزی و مدیریت نرخ ارز، رویه و فرمول هزینه درآمدهای نفتی و مدیریت
شوکهای درآمدهای صادراتی نفت، سیاستهای پولی و قاعده رشد حجم پول، چگونگی مدیریت
و تنظیم بازارهای مالی مانند بانکها و بازار سهام، برنامههای جذب سرمایه گذاری
خارجی و مدلهای مطلوب جذب سرمایه گذاری خارجی، برنامههای اصلی توسعه، الگوی مشخص
و نظام مند دولت برای دخالت در بازارهای کالایی و حقیقی، برنامههای اصلاح نهادهای
اثرگذار بر محیط اقتصادی و غیره چه خواهد بود؟
پاسخ صریح و شفاف مبتنی بر ساختار
منطقی و علمی به این سؤالات میتواند گفتمان اصولگرایی را دارای یک هویت قدرتمند
اقتصادی نماید و بر پتانسیلها و مقبولیت این جریان سیاسی هم در طبقه نخبگان و هم
توده مردم بیفزاید.
قاسم نیک جو
*دانشجوی دکتری اقتصاد دانشگاه علامه
طباطبایی