پایگاه خبری تحلیلی
فولاد (ایفنا)- «جاستین فاکس» نویسنده و تحلیلگر اقتصادی با مقایسه
اتفاقات اقتصادی حال حاضر جهان، این اتفاقات را با تفاوتهای جزئی، شبیه شرایط
اقتصادی دهه 1990 میلادی میداند.
به گزارش اقتصادنیوز، قیمت نفت به شکل اجتنابناپذیری
درحال سقوط است؛ بازارهای نوظهور نیز با بحران ارزی روبرو هستند. قدرت مهارنشدنی
پیشین اقتصادی آسیای شرقی و دومین قدرت اقتصادی برتر جهان یعنی چین در حال کندی
است و بهنظر میرسد رهبران این کشور نیز دیوانه شدهاند. اقتصاد روسیه نیز آشفته
شده و اقتصاد اروپا نیز متاثر از تصمیمات سیاسی آلمان و تردیدها نسبت به پول رایج
در این ناحیه، یعنی یورو، عقب ماندهاست. در این بین، اقتصاد آمریکا به نسبت
قدرتمند است، اما به دلیل برخی پارادوکسها، بهنظر نمیرسد که نوآوریهای قابل
توجه در «سیلیکون ولی» بتواند تاثیری بر دادههای اقتصادی داشته باشد.
با
توجه به موارد ذکر شده فوق، آیا اتفاقات امسال شبیه چیزی است که در دهه 1990
میلادی شاهد آن بودیم؟
بهگزارش
بلومبرگ، «جاستین
فاکس»، نویسنده و تحلیلگر اقتصادی میگوید: من قصد ندارم به شباهتهای فرهنگ عامه
یا به این حقیقت که یک کلینتون یا یک بوش دیگر به عرصه انتخابات ریاستجمهوری
آمریکا وارد میشوند یا «الگور»، سالهاست به آن فکر میکند، ورود کنم. اما بهتنهایی
در بحث اقتصادی، موارد موازی متعددی میان شرایط موجود و اتفاقاتی که در دهه 1990
میلادی افتاد، وجود دارد.
فاکس
افزود: بهعقیده من، شاید تمامی اتفاقات موازی که در ابتدای بحث به آنها اشاره
کردم، به جز آنچه که درباره سیاستهای آلمان به آن اشاره شد، به راحتی قابل درک
هستند. بنابراین، درباره آلمان باید گفت: در سال 1990 میلادی، تصمیم صدراعظم وقت
این کشور یعنی «هلموت کوهل»، با پیشنهاد اتحاد پولی دو آلمان، این اجازه را به
آلمان شرقی داد تا بتواند مقادیر زیادی از Ostmark (واحد پولی آلمان
شرقی)، خود را با نرخی برابر به مارک آلمان تبدیل کند که این تصمیم او کشور را به
یک رخوت اقتصادی فرو برد که سالها ادامه یافت و حتی همسایگانش را نیز فرا گرفت.
طی سالیان اخیر نیز، برنامههای ریاضت اقتصادی که با دخالت آلمانها بر کشورهای
جنوب اروپا اعمال شده، بازهم به میزان قابل ذکری رشد اقتصادی منطقه یورو را متوقف
کرده است.
اکنون
نیز اتفاقات بسیاری در سال 2015 درحال رخ دادن است که این اتفاقات نباید یادآور
اتفاقات سال 1995 میلادی باشد چراکه تاریخ تکرار نمیشود اما بهنظر میرسد برخی
نیروهای اقتصادی مشابه با آن زمان همچنان درحال عمل کردن هستند.
یکی
از این نیروها، قیمت مواد خام اولیه نظیر نفت است که مانند آنچه که در دهه 1990
میلادی رخ داد، درحال سقوط است. اتفاق دیگر، اقتصاد آمریکاست که دوباره به اصلیترین
پیشرانه اقتصادی جهان تبدیل شده که این توفیق با تقویت بیسابقه ارزش دلار توام
شده که این دو عامل بههم مرتبط هستند. حتی با وجود افزایش جدی تولید نفت در
آمریکا، این کشور همچنان یکی از واردکنندگان عمده این ماده خام محسوب میشود،
بنابراین افت قیمتها بازهم به نفع این کشور تمام شده و سبب افزایش رشد اقتصادی
آمریکا خواهد شد. همچنین از این حقیقت نباید غافل شد که سایر اقتصادهای بزرگ جهان،
شامل کشورهای اروپای غربی و چین، با مشکلات اقتصادی روبرو هستند که آمریکا با آنها
روبرو نیست. بنابراین، سهم آمریکا از خروجی اقتصاد جهان درحال افزایش
است.
همانگونه
که در این نمودار مشاهده میکنید، در بلند مدت، سهم آمریکا از اقتصاد جهان، با
افزایش سهم سایر کشورها، درحال کاهش است. اما در این بین یک عامل چرخهای قوی نیز
وجود دارد که اکنون بنظر میرسد که اگر این چرخه دوباره برگردد دوباره شاهد موفقیتهایی
شبیه آنچه که ایالات متحده در نیمه دوم دهه 1990 میلادی کسب کرد، خواهیم بود.
بخش بیشتر این موفقیت، ناشی از تقویت دلار خواهد بود که
سبب اعمال فشار بر کشورهایی شده که پول ملی آنها به دلار وابسته است و این درست
مانند همان اتفاقاتی است که در دهه 1990 میلادی رخ داد. این بهمنزله سقوط بیشتر
ارزهای اقتصادهای نوظهور و احتمالا بحران مالی خواهد بود. در اواخر دهه 1990
میلادی،
این بحرانها سبب وحشت سهامداران و سرمایهگذاران آمریکایی میشد و موقتا قیمت
سهام و اوراق بهادار را کاهش میداد اما در نهایت، نتیجه همیشه سرازیر شدن پول
بیشتر به سمت ایالات متحده و ادامه روند رشد اقتصاد این کشور بوده است.
گرچه،
«آلن گرینسپن»، رییس وقت فدرالرزرو نیز نقش مهمی در این اتفاقات ایفا کرده است.
وی در سال 1995، با یک دلیل موجه، یعنی افزایش احتمالی بهرهوری، در مقابل افزایش
نرخ بهره بانکی مقاومت کرد که این رویکرد وی هماکنون نیز ازسوی «جانت یلن»، رییس
کنونی فدرالرزرو دنبال میشود. گرینسپن سپس در اواخر سال 1998 میلادی،
در واکنش به ناتوانی روسیه در بازپرداخت بدهیهایش و تبعات ناشی از ترکیدن حباب
وامهای مسکن، نرخ بهره را کاهش داد. اما با وجود نرخ موثر وجوه فدرال یعنی 0.15
درصد و نگرانیهای گسترده آنهم پس از 6 سال هزینه کردن برای شناور نگه داشتن
اقتصاد آمریکا، این بار، کاهش نرخ بهره بسیار سختتر از آن زمان خواهد بود زیرا
فدرالرزرو دیگر برگ برندهای ندارد که با آن بازی کند.
بنابراین،
شاید بتوان این مساله را بزرگترین تفاوت دوره کنونی با دهه 1990 میلادی دانست.
تفاوت دیگر کندی رشد نیروی تخریبگر اقتصادی شرق آسیا یعنی چین است که اینبار این
کشور جای ژاپنِ دهه 1990 را گرفته است. چین کشور در مقایسه با ژاپن سهم بیشتری از
اقتصاد جهان را در اختیار دارد اما همچنان از تولید سرانه ضعیفی برخوردار است که
میتواند تمامی انشعابات سیاسی و اقتصادی را بهدنبال داشته باشد. تفاوت پایان
بازهم به آمریکا بازمیگردد. اگرچه این کشور همچنان هسته اصلی
اقتصاد جهان است، اما سهم ایالات متحده نسبت به دهه 1990 میلادی کاهش یافته
بنابراین نقش کمتری در پیشبرد رشد اقتصادی جهان دارد.
منبع: اقتصادنیوز