پایگاه خبری تحلیلی فولاد (ایفنا)-سمیر
تاتا در این مقاله، طرحی را به منظور حفظ برتری آمریکا از طریق مهار چین در قرن
بیست و یکم مطرح می نماید.
سمیر تاتا[1]
مترجم:
حامد ضرغامی
مقدمه – نویسنده
در قسمت اول مقاله به راهبرد (احتمالی) اقتصادی چین به منظور سیطره بر آسیا، تغییر
احتمالی ژئوپلیتیک ناشی از آن، منابع داخلی (احتمالی) و خارجی تامین انرژی چین، و
مهار چین از طریق قطع ( و یا حداقل محدود سازی) ورود نفت خلیج فارس به
منظور به خطر انداختن امنیت انرژی این کشور پرداخت و در این قسمت نقش هند و
اندونزی برای اجرای طرح مذکور را مورد تحلیل قرار می دهد.
ایالات
متحده، هند، و اندونزی
اندونزی
از دروازه های ورودی شرق اقیانوس هند تا شرق آسیا گسترش یافته است. اگر قرار
است که ناوهای آمریکا، در آبهای بین المللی شرق اقیانوس هند و خلیج بنگال،
درست بیرون محدوده 12 مایلی اندونزی، به رصد (خطوط) کشتیرانی منتهی به چین، یا
مسیری که از چین شروع می شود و از تنگه های مالاکا، سوندا و لامبوک می گذرد
بپردازند، پشتیبانی اندونزی مورد نیاز خواهد بود. شکل گیری روابط همکاری با
اندونزی- با نظر به روابط ملوّن آمریکا و اندونزی - تلاش زیاد از جانب
آمریکا را می طلبد.
اهمیت
راهبردی اندونزی بر سه پایه کلیدی استوار است.
- تسلط(جغرافیایی) اندونزی بر تنگه های
مالاکا، سوندا، و لامبوک، این توان را به اندونزی می دهد تا بر مسیر ارتباطی
شرق اقیانوس هند و شرق آسیا کنترل داشته باشد.
- اندونزی، با داشتن جمعیت 250 میلیونی که
86% آنها مسلمان ( اکثرا سنی) هستند، بزرگترین کشور مسلمان دنیا محسوب می
شود.
- اندونزی یک دموکراسی در حال ظهور است.
اندونزی
حدود 6000 جزیره مسکونی ، و 11500 جزیره غیر مسکونی دارد.[2]
محافظت از این مجمع الجزایر، چالش دشواری برای نیروهای مسلح این کشور است. آمریکا
می تواند به این کشور از طرق ذیل کمک نماید.
- توسعه، آموزش، و نوسازی(مدرنیزه کردن)
گارد ساحلی و نیروی دریایی اندونزی
- نصب سیستم های ضد هوایی و ضد کشتی، به
منظور دفاع از حمله چین به 3 گلوگاه مهم دریایی اندونزی
- تجدید آرایش و تمرکز نیروهای مسلح
اندونزی بر قابلیت های دفاع نامتقارن – واقعیت این است که اندونزی نمی تواند
به شکست اشغال(کشور) توسط چین امیدوارباشد، اما می تواند بر روی یک درگیری
پارتیزانی[3]
موثر برای شکست اشغال(اندونزی) حساب کند. ایالات متحده - علاوه بر برنامه قوی
کمکهای نظامی، که با نظر به بنیه مالی ضعیف اندونزی، باید با کمک مالی همراه
باشد – می بایست از برنامه توسعه اقتصادی بزرگی در 3 منطقه مهم و راهبردی زیر
حمایت کند.
- آچه ( که مشرف بر تنگه مالاکا است)
- بالی( که مشرف بر تنگه لامبوک است)
- کریدور جاوه و سوماترا که هم مرز تنگه
سوندا می باشد.
آمریکا
باید ژاپن و استرالیا را برای شراکت در هزینه های برنامه توسعه اقتصادی فوق الذکر
متقاعد نماید، و این برنامه، به منظور مدیریت و اطمینان حاصل کردن از تحقق و اجرای
کامل آن، می تواند به بانک جهانی سپرده شود.
سیاستمداران
و رهبران حکومت اندونزی باید، در یک فضای کاملا دموکراتیک، نسبت به افکار عمومی
حساس باشند. هرگونه همکاری با ایالات متحده، می بایست حمایت گسترده عموم (مردم) را
جلب نماید. اندونزی، به عنوان بزرگترین کشور مسلمان دنیا، غیر ممکن است که ازآن
سیاست های آمریکا، که نیت خصمانه در قبال کشورهای مسلمان دارند، حمایت نماید.
غیرواقع بینانه است که انتظار داشته باشیم که اندونزی به سمت آمریکا چرخش نماید.
اندونزی، در بهترین وضعیت، در قبال هرگونه درگیری بین آمریکا و چین، بی طرف خواهد
بود. از دیدگاه اندونزی
- تلاش شکست خورده آمریکا برای سرنگونی
سوکارنو- اولین رهبر شدیدا محبوب و مستقل اندونزی - در دهه 50 میلادی
- حمایت آمریکا از رژیم فاسد و مستبد
سوهارتو
- و تسلیم و انفعال آمریکا در قبال
اشغالگری مستمر سرزمین فلسطینیان توسط اسرائیل
سه مانع
مهم برای حمایت از آمریکا می باشند.[4]
اندونزی از طرح صلح عربی سال 2002( معروف به طرح صلح عربستان در سال 2002 )، که
مورد حمایت قاطبه کشورهای با اکثریت جمعیت مسلمان می باشد، حمایت می کند.[5]
این کشور،
تا کنون، فشارهای بنیادگرایی اسلام سنی را- که می تواند به شکل غیر منتظره و خشونت
آمیزی همچون بمب گذاری 12 اکتبر 2002 در بالی تخریب کننده باشد- مدیریت و مهار
کرده است.[6]
همچنین استان آچه، که بر بخش اندونزیایی تنگه مالاکا مشرف می باشد، متجاوز از 150
سال، دژبنیادگراهای سنی، و از دهه 50 میلادی تا سال 2000، میزبان جنبش جدایی
طلبانه بوده است.[7]
از سویی دیگر، یک جریان پنهانی تنش های طایفه ای ضد چینی در لایه زیرین جامعه
اندونزی وجود دارد، که در اوائل و اواخر رژیم سوهارتو( در قالب متهم کردن طایفه
های چینی به خاطر مشکلات اندونزی) و به شکل قیام های خشونت آمیز ضد چینی بروز کرد.[8]
این تنش طایفه ای محتملا مانع اتحاد چین و اندونزی می باشد. از دیدگاه آمریکا، بی
طرفی اندونزی کاملا رضایت بخش خواهد بود، چرا که این بدان معنی است که اندونزی
تسلیم حضور عظیم ناوگان دریایی آمریکا در بیرون از مرزهای آبی این کشور در شرق
اقیانوس هند خواهد شد.
هسته ی
راهبرد آمریکا در اقیانوس هند، باید بر تقویت و حمایت از ظهور هند، به عنوان عامل
موازنه با چین، باشد. اگر مثلث متساوی الساقینی را در نظر بگیریم که قاعده آن مسیر
دریایی مواصلاتی و راهبردی خلیج فارس و (شرق) آسیا می باشد، در این صورت هند – با
موقعیت کلیدی خود برای کنترل اقیانوس هند – در راس بالایی مثلث قرار می گیرد، و
ایران و اندونزی، لنگرهای (رئوس) غربی و شرقی آن خواهند بود. خطوط مواصلاتی
دریایی(SLOC)
از تنگه هرمز و باب المندب در غرب، به تنگه های مالاکا، سوندا، و لامبوک در شرق
امتداد می یابند. ایالات متحده باید حوزه نفوذ هند در جنوب آسیا – افغانستان،
پاکستان، نپال، بوتان، بنگلادش، میانمار، سریلانکا، و مالدیو – را به رسمیت
بشناسد. بر حسب مرزهای آبی، حوزه نفوذ هند در برگیرنده دریای عرب و دریای عمان در
شمال است که به سمت پایین، خلیج عدن، امتداد می یابد، و از آنجا درجنوب اقیانوس
هند ، به جزایر سیشل، موریس، و مالدیو ختم می شود و سپس به سریلانکا و شرق اقیانوس
هند و خلیج بنگال، که تنگه های مالاکا، سوندا، و لامبوک قرار دارند گسترش می
یابد.حوزه ی نفوذ هند که در بالا تعریف شد – و با حوزه حکمرانی(سابق) بریتانیا بر
شبه قاره هند[9]
قابل قیاس است - به عنوان وزنه موازنه قدرت با چین عمل خواهد کرد، و توسعه نفوذ
چین در شبه قاره هند را مسدود می نماید. هند در شمال شرقی (آروناچال پرادش)[10]
و در شمال غربی(کشمیر)، با چین مرز مشترک دارد. این کشور، در سال 1962، با چین بر
سر مرزهای مورد مناقشه در مناطق فوق الذکر جنگید و شکست خورد. از آن زمان تا هنگام
حل و فصل این موضوع از طریق مذاکره، مرزهای این مناطق به شکل دوفاکتو خواهند بود.[11]
واضح است که هند، در هرگونه درگیری آتی با چین، در صدد مسدود کردن دسترسی چین به
واردات نفت از خلیج فارس و آفریقا خواهد بود.
از نقطه
نظر تاریخی، کی ام پانیکار[12]،
دیپلمات و استراتژیست مشهور هند، در کتاب خود "هند و اقیانوس هند: تاثیر نفوذ
دریایی بر تاریخ هند" به صراحت توضیح داده که کنترل اقیانوس هند، کلید قدرت
هند و نفوذش در جنوب آسیا است.[13]
هند، امروز، مشغول توسعه عظیم نیروی دریایی اش، به منظور نهادینه کردن استیلای
منطقه ای بر جنوب آسیا می باشد.[14]
این کشور(همچون چین) به شدت به واردات نفت، عمدتا از خلیج فارس، وابسته است.
واردات 2.2 میلیون بشکه نفت در روز، 70% نفت مصرفی هند در سال 2010، را تشکیل می
داد و واردات نفت خلیج فارس- عمدتا از عربستان و ایران - به میزان 1.4 میلیون بشکه
در روز، حدود 45% نفت مصرفی این کشور را تامین می کرد.[15]
به علاوه، از دیدگاه هند، از سرگیری تولید نفت عراق – و نظر به این واقعیت که
مجموع ذخایر نفتی ایران و عراق تقریبا با ذخایر نفتی عربستان برابر است-
تنگه هرمز را حتی به گلوگاه حیاتی تری تبدیل می نماید.[16]
هند، هیچ گزینه خط لوله زمینی برای واردات نفت و گاز خلیج فارس ندارد – و به خطوط
دریایی مواصلاتی(SLOC)(برای
واردات)، وابستگی زیادی دارد. خط لوله ای که ایران و هند را از طریق پاکستان به
یکدیگر وصل می کند در گرو تنش های هند- پاکستان است و تحقق اش تا زمان تنش زدایی و
عادی شدن روابط پاکستان و هند ممکن نیست.[17]
از منظر
امنیت انرژی هند، واردات نفت از ایران ( با نظر به اینکه غیر ممکن است که ایران،
برای قطع صادرات نفت به هند، تحت تاثیر فشارهای آمریکا، عربستان، چین، و یا
پاکستان قرار گیرد) بیشتر قابل اعتماد است . ایران و عراق شیعه به عنوان
تولید کنندگان (نفت و گاز) مستقل تر از عربستان سنی شناخته می شوند. واردات نفت از
عربستان - با نظر به روابط امنیتی و مذهبی نزدیک بین عربستان و پاکستان ( که در
وضعیت حاد، می تواند به تعلیق صادرات نفت عربستان به هند بیانجامد)- در معرض آسیب
تنش های بین هند و پاکستان قرار دارد. به علاوه، به علت وابستگی عربستان به آمریکا
در حوزه امنیت ملی اش، هند شدیدا نسبت به احتمال فشار آمریکا بر عربستان برای قطع
صادرات نفت به هند، به منظور وادار کردن هند برای تبعیت از سیاست های آمریکا، حساس
است.
با نظر به
اینکه خطوط مواصلاتی دریایی(SLOC) در مرکز راهبرد بلند مدت هند و ایالات
متحده قرار دارد، نیروهای دریایی هر دو کشور نیازمند توسعه مکانیسم های همکاری
برای شراکت در اقیانوس هند هستند. همکاری های راهبردی هند – آمریکا، می تواند در
پنج حوزه کلیدی بسیار جذاب باشد.
- توافق هسته ای هند – آمریکا در سال 2008،
که پایه همکاری هسته ای دو کشور در حوزه انرژی است، باید فعالانه دنبال شود
تا به هند برای توسعه برنامه انرژی هسته ای غیر نظامی اش کمک نماید. توسعه
انرژی هسته ای به عنوان جایگزینی برای واردات نفت و گاز، هدف مهمی برای هند
محسوب می شود، کما اینکه انرژی هسته ای، در حال حاضر، تنها 1% نیاز انرژی هند
را تامین می نماید.[18]
- آمریکا - برای کمک به تنوع منابع انرژی
هند - باید همکاری اش برای تامین فناوری ذغال سنگ پاک را افزایش دهد تا از
منابع سرشار، و البته کم کیفیت، ذغال سنگ هند بهره ببرد.[19]
- آمریکا باید کمک به نوسازی(مدرنیزه
کردن) و توسعه ارتش هند، خصوصا نیروی دریایی این کشور را - از طریق
سازماندهی تدارکات (با قیمت)رقابتی، و تقویت توافقات تولید داخلی، که شراکت
فناوری و همچنین تهیه بی وقفه تجهیزات نظامی را تضمین نماید - به شدت افزایش
دهد. هند، به شکل خاصی، نسبت به ایجاد محدودیت برای استقلال راهبرد اش حساس
است، و بنابراین، طرح هایی را که شامل انتقال فناوری و تولید داخلی، به عنوان
عامل بازدارنده تعلیق تحویل سلاح ،می باشد ترجیح می دهد.[20]
هند باید این ظرفیت را داشته باشد که به شکل مستقل مانع دسترسی چین به خطوط
مواصلاتی دریایی اقیانوس هند شود و هر گونه حمله نظامی چین به مرزهای شمالی
هند را دفع نماید.
- ایالات متحده باید برای تشویق رهیافت های
هماهنگ بین آمریکا، هند، ژاپن، و استرالیا- به منظور برنامه های توسعه
اقتصادی در بنگلادش و میانمار- تلاش نماید، چرا که ثبات این دو کشور(بنگلادش
و میانمار) برای صلح و امنیت بخش شمال شرقی شبه قاره هند و خلیج بنگال- که
دروازه ورودی تنگه مالاکا می باشد – اهمیت دارد.
- مهم است که ایالات متحده، همزمان با
تکمیل روند خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و پاکستان تا سال 2014،
هماهنگی نزدیکی با هند داشته باشد، کما اینکه افغانستان و پاکستان باثبات،
برای منافع ملی هند اهمیت حیاتی دارند. هم ایران و هم هند، در اینکه دولت
آینده افغانستان تحت سلطه طالبان و یا سایر تندروهای اسلامگرای وابسته به
پاکستان نباشد، دارای منافع ژئوپلیتیک مشترک هستند. به علاوه، ایران و هند،
که هم مرز با پاکستان هستند، در اینکه پاکستان، به عنوان یک کشور هسته ای،
تحت سلطه اسلامگراهای تندروی سنی قرار نگیرد، منفعت مشترکی دارند. بنابراین،
آمریکا باید نسبت به این واقعیت که ایران و هند، علاوه بر همکاری درحوزه
انرژی، احتمالا در حوزه افغانستان و پاکستان همکاری نزدیکی خواهند داشت - و
همچنین بازارشان را برای بازرگانی این دو کشور باز خواهند گذاشت – توجه داشته
باشد.
و سرانجام
آنکه اندونزی و هند دیوار دفاعی ای را فراهم می کنند، که در صورت درگیری چین و
آمریکا، ممانعت آمریکا از واردات نفت و گاز خلیج فارس و آفریقا را تسهیل خواهند
نمود ( و یا حداقل مانعی برای طرح آمریکا نخواهند بود). هر چند که ممانعت از
دسترسی چین به خطوط مواصلاتی دریایی(SLOC) لازم است، اما احتمالا کافی نیست. آمریکا
باید بتواند مانع دسترسی چین به نفت و گاز خلیج فارس از طریق خط انتقالهای زمینی
نیز شود.[21]
بنابراین، برای اینکه روند مسدود سازی (قطع نفت و گاز به چین) موفقیت آمیز باشد،
آمریکا باید بتواند ایران را از طریق اقناع کردن و یا فشارآوردن، به تعلیق صادرات
انرژی به چین متقاعد نماید. همکاری ایران، و یا حداقل خنثی بودن آن، برای تهدید
جدی چین مبنی بر قطع دسترسی اش به نفت و گاز خلیج فارس فوق العاده مهم است.
بنابراین، ایالات متحده باید دکمه از سر گیری (روابط) را فشار دهد، و مبانی (سیاست
هایش) را تصحیح نماید، و مسیر همکاری و تنش زدایی با ایران را دنبال کند.
منبع:
دیپلماسی ایرانی
موضوعات مرتبط: اخبار اقتصادی - تحلیل
اخبار